7

246 54 93
                                    

از ساختمان متروکه ای که وضعش از بقیه خرابه های توی شهرشون بهتر بود بیرون زد

نفس عمیقی کشید، صدای توپ و تفنگ از دوردست ها به گوشش میرسید،لالاییِ شب هاش

به اون صدا عادت کرده بود و حس میکرد اگر روزی این جنگ بفاک رفته تموم شه چطور قراره بخواب بره

راهشو به سمت کانکس سبز رنگ مخصوص  دکتر و بهیارهای کم تعدادشون  کج کرد، باید یکی از اون فاکرارو از توی تخت خواب جدا میکرد تا بتونه لویی رو راضی کنه از اون درمانگاهِ لعنتی بیرون بیاد

خوب لویی رو میشناخت، میدونست تا وقتی میدونه یکی اون بیرون به کمکش نیاز داره نه میتونه چیزی بخوره نه بخوابه، اون خوب برادر چشم آبیه خودش رو میشناخت

در کانکس و با تشر باز کرد و واردش شد، تخت های دونفره کنار هم چیشده شده بودند و مردایی که صدای خرخرشون دقیقا گوش آسمان رو جر میداد

_لاش خورای عوضی

زیر لب گفت و دستشو برد سمت کلت کمریش، درش آورد
ضامنش رو کشید و بعد هم دستشو رو ماشه گذاشت و به سمت بالا شلیک کرد

بلافاصله بعد از پیچیدن صدای بلند شلیک گلوله توی فضای کوچک‌ کانکس،اون عوضی های خوش خواب از تخت هاشون پایین پریدن و بدون توجه به چیزی دستشون رو به نشانه ی تسلیم شدن بالا بردن

_فاکرا، فک کردین دشمن اومده؟ شماهام تسلیم شدین؟ مارو باش با کیا اومدیم جنگ

_زین؟؟ تویی؟ این چه طرز بیدار کردنه؟؟

ابروهاشو برای لحن طلبکار دکتر بالا انداخت
به سمتش قدم برداشت، با یه حرکت پشت سرش قرار گرفت و یکی از دستاشو دورش پیچید و با دست دیگه لوله اسلحه رو گذاشت زیر چونش و بلند داد زد:

_کدوم حروم زاده ای بهت اجازه داده منو زین صدا کنی؟ بزنم ناکارت کنم نفله؟؟

دکتر که مشخص بود بخاطر صدای بلند تفنگ و خشمگین بودن آلفا ترسیده با لکنت زبون گفت:

_آ .. آلفا..چی..چیزی شده؟؟

خونش به جوش اومده بود دندوناشو بهم می‌فشرد،با حرص لب زد

_چیزی؟؟ نه بیبی، ببخشید، از خواب ظهرگاهیتون بیدارتون کردم پرنسس؟!

فریاد زد:

_احمق ما تو جنگیم و شما نفله ها کپه مرگتونو گذاشتین تا لنگ ظهر میخوابین درحالی که Savior(نجات دهنده) سه شبانه روزه نه خوابیده نه غذا خورده؟؟

_و..ولی اون، خودش

_اون خودش چی دکتر؟ خودش گفت میخواد اونجا بمونه؟و تو بجای اینکه به من گزارش بدی ترجیح دادی از زیر کار در بری مگه نه؟

_نه، یعنی بله حق با..شماست

دستاشو از دورش باز کرد و محکم به کمرش ضربه ای زد  طوری که تلوتلو خورد به جلو

GHOSTS OF WAR [Z.M,L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora