پارت اول

1.3K 147 8
                                    

همونطور ك داشتم تمركز ميكردم تا ضربمو تنظيم كنم كه توپ قرمز با توپ ابي برخورد كنه و جفتشون برن تو سوراخ و امتياز اين دست هم براي من بشه يه نگاه با پوزخند تحويل اون پير خرفت دادم و جاي دستمو رو  روي چوب اسنوكر محكم كردم و با دقت ضربمو زدم.
دقيقا قابل پيش بيني بود ،جوري كه انتظار داشتم امتياز رو گرفتم،هه اقاي هيوچان نميدوني چقد اين قيافه ي ضايعتو وقتي استرس باختتو پنهان ميكني دوس دارم.
نوبت هيوچان شي بود منم تو دلم داشتم باهاش كري ميخوندم ك صداي مجري حواسمو ب سمت استيج پرت كرد، مجري سعي ميكرد سرصداي حاصل از جمعيت زياد تو اون گيم كلاب رو كم تر كنه تا حواس حاضرين رو به سمت استيج سوق بده.
هيوچان شي ميخواست از فرصت سو استفاده كنه و تعدادي از توپ هارو با دست بندازه و امتياز بگيره ك مچشو حين عمليات گرفتم و بازم رومو به سمت مجري برگردوندم.
مجري در مورد يه مسابقه رقص داشت توضيح ميداد كه قراربود تا ده دقيقه ديگه شروع بشه و مجري بدنبال اسپانسر براي برنده ميگشت.
*(اسپانسر براي اينكه هزينه هاي كلاس رقص و يا مسابقات رقص اون دنسر رو تامين كنه از اين به بعد)
_هه چه چيزا،رقص هم مگه شد كار....اروم با خودم زمزمه كردم.
اين حرف از طرف كسي كه پدرش رئيس يه شركت سرگرمي بزرگ بود عجيب بود اما خب از اونجايي كه خودش علاقه اي به موسيقي داشت روحيه ي كاملا هنري داشت بيشتر عجيب بود كه كار هنري ديگه اي رو مسخره كنه.
با خاموش شدن برقاي سالن و تاريك شدن همه جا ناخوداگاه نگاهم رو به رقصنده ي روي استيج دادم و به حركات موزون و ناهماهنگ پسرِ روي استيج كه  نشون از بي تجربگي و ناشي بودنش بود نگاه ميكردم.
با پوز خند سرم رو چرخوندم ولي تو تاريكي جز چشماي افرادي كه انعكاس نور پرژكتور روي دنسر چيزي معلوم نبود،مثل اينكه غير از من همه داشتن از اين نمايش لذت ميبردند.
(يكي نيست بگه خب دوست نداري و حوصلت سر رفته مگه مجبوري بشيني اونارو نگاه كني ديوونه)
همينطور سرم پايين بود و منتظر بودم تا اين مسابقه مسخره و حال بهم زن تموم بشه تا بتونم بازيم (اسنوكر)رو تموم كنم تا اون هيوچان مسخره نتونه بهم بگه كه بخاطر ترس از باخت وسط بازي ول كردي و رفتي .
با شنيدن يكي از اهنگا كه ساخت و تنظيمش كار خودم بود و خوانندش هم رفيقم نامجون و جونگكوك بودن سرم رو بالا اوردم تا ببينم كسي كه اين اهنگو براي اجراي رقصش انتخاب كرده كيه؟!
(بنظر شما كيه؟؟)

سرم رو بالا اوردم و به پسري كه ماهرانه روي استيج ميرقصيد چشم دوختم،از حيرت حركات پسر چشم هام گشاد شدن،انگار كه اون دنسر اصلا به اينكه وسط يك مسابقه اس توجه نميكرد فقط چشم هاش رو بي توجه به تماشا گران به مقصد هاي خياليش ميداد و جوري روي استيج حركت ميكرد كه انگار روي قايقي كه با موج ها ازادانه به اين طرف و انطرف ميره .
قطرات عرق پسر روي صورتش باعث ميشد كه نور پرژكتور رو جوري منعكس كنه كه انگار صورت پسر الماس درخشانيه كه داره از خودش نور ساتع ميكنه...
باورم نميشه،هم حيرت زده ام هم گيج شدم ،از چيزي كه ميبينم تعجب كردم ،مگه ميشه كه يه پسر انقد ظريف و جذاب برقصه؟!همونطور كه مات و مبهوت پسر موطلايي شده بودم حدس ميزدم كه برنده اين مسابقه مزحك كيه،البته حدس نميزنم مطمئنم.
با خودم فكر ميكردم چرا بايد اين مسابقه تو يه همچين جايي برگزار بشه؟!چرا بايد دنبال اسپانسر باشن؟!اصلا كسي كه نميتونه هزينه كلاس رقصشو تامين كنه چرا بايد برقصه،هه.ميتونه خيلي راحت اين جنگولك بازيا رو ول كنه بره دنبال يه كار نون و ابدار. والا ...
ولي اگر كسي از پس هزينه هاي كلاس رقصش برمياد پس از پس هزينه مسابقات بزرگ هم بايد بربياد!
(منظور از مسابقه رقص مسابقات كشوري يا گاهي جهاني هستش،گاهي هم اديشن دادن برا كمپاني ها چون اون ها هم گاهي هزينه ميخان براي گرفتن تست يا كاراموز شدن)

همينطور كه مشغول چرت و پرت گفتن با خودم بودم چراغ هاي سالن روشن شد،از شدت نوري ك ب چشمم ميخورد و چشمام هنوز ب روشنايي عادت نكرده بود سريع چشمامو بستم و صورتمو جمع كردم.
_ايييييي لااقل اعلام كنيد ميخوايد برقو روشن كنيد چشمام درد گرفت.
درحال غرغر كردن بودم ك صداي دست جمعيت باعث شد دوباره به استيج و شركت كننده ها نگاه كنم كه به صف ايستاده بودن تا برنده اعلام بشه.
با چشمام دنبال اون دنسر حرفه ايه گشتم،اها ديدمش جوجه طلاييو خيلي با اعتماد بنفس ايستاده بود اما يه خجالتي رو ميتونستم از ته چشماش بخونم.
مجري گفت كه از اونجايي كه هنوز كسي اعلام امادگي براي اسپانسر شدن كار اون دنسرا نكرده
اول اعلام ميكنم كه نتيجه ي مسابقه چيه و بعد هركسي كه مايل بود ميتونه حامي اون دنسر بشه و اگر اسپانسر پيدا نشه مقدار ١٠٠٠٠وون به عنوان جايزه به اون دنسر تعلق ميگيره.

...............
سلام قشنگااا
لطفا ووت بدين و كامنت بزارين تا انگيزه پيدا كنم پارت بعدي رو
جذاب تر بنويسم.. :)
_سعي ميكنم هرهفته شنبه ها اپ كنم ؛)

Sponsor of a sudden contestDonde viven las historias. Descúbrelo ahora