سوم شخص:
با کلافگی سرشو به پنجره تکیه داد...خسته بود؟آره خسته بود...از هر کسی یک رازی پنهان کرده بود و این راز ها گلوشو فشار میدادن...نیم نگاهی به چانیولی که عمیق غرق رانندگی بود کرد و به جلو خیره شد...
باید امشب رو تحمل میکرد...کاری غیر از این نمیتونستن بکنن...
فلش بک:
چانیول سرشو از توی گوشیش بیرو اورد و به سوهو نگاهی همراه با یک لبخند مصنوعی کرد...
-راستی ...و همزمان با بک و سهون ارتباط چشمی برقرار کرد...
من امشب خونه نمیتونم باشم...کدوم شخص خوشبختی میخواد بیام خونه اش؟؟سوهو با تعجب چانیول رو از نظر گذروند و لباشو به نشونه اعتراض و تعجب جمع کرد
-چی میگی پارک چانیول؟؟؟؟؟؟چرا باید بری خونه یکی دیگه؟؟
و بعد از اون سر تکون دادن های سهون و بکهیونی که کنجکاوی عمیقا تو چشماشون میرقصید حرف هیونگ معترض رو تایید کرد...
صد درصد پارک چانیول میتونست بره خونه دوست دخترش و البته که...
چانیول هیچ وقت خونه کسی نمیتونست بخوابه...
اینو دیگه همه میدونستن...حتی وقتی خیلی مینوشید و نمیتونست راه بره درست حسابی هم حکم میکرد که بره خونه...وابسته بود؟ آره احتمالا دیوونه خونه خودش بود...بکهیون نگاهی عمیق به پسر کنارش انداخت منتظر جواب بود
ولی مرد کنارش یکم خجالت کشیده بود ...
اینو میشد از لبخند مضطرب و مردمکاش که تنگ و باز میشدن فهمید-اوه هیونگ...اِمم خب جیمین برادر کوچیکمو که میشناسی؟
سوهو در تایید چان سر تکون داد و به لیوان خالی روبروش خیره شد:آره میشناسمش... و بعد از لحظه ای تامل به چان نگاه کرد ...خب؟
با خنده ای خجل ک توی صداش هم مشخص بود ادامه داد: ام خب امشب جیمین قراره با دوستپسرش یونگی جشن تولد بگیره و سورپرایزش کنه و گفته حق ندارم برم خونه...شما بهتر میدونید ....
خونوادم که قبولم نمیکنن....
هتلم حساسیت دارم بهش نمیتونم برم ... خونه لیس...
سهون وسط حرف چان پرید دست به سینه نشست و نگاهی عمیق به چانیول انداخت...انگار تازه دوزاریش افتاده بودصبر کن...یونگی؟؟مین یونگی؟یونگی عضو اکیپمون؟
بکهیون با تعجب سرشو بالا اورد
اسم شخص خیلی اشنا بود و با بیاد اوردن این موضوع که یونگی دوست خودش هم اسم دوست پسر جیمینه چشماش درشت شد و با ناباوری به چانیول نگاه کرد...سوهو چشماش برق میزد و منتظر بود تا از چانیول بشنوه
هر سه اون پسرا خیلی کنجکاو بودن
-آره مین یونگی خودمون...خودشون خواستن تا یکسالگی رابطشون به کسی چیزی نگم ...و بعد شرمنده به پایین نگاه کرد
YOU ARE READING
Hallow Hearts
Fanfiction♡○قلب های تو خالی○♡ ژانر:اسمات،پلیسی،رمنس،معمایی، انگست کاپل اصلی:چانبک،کایسو کاپل فرعی:کوکوی،هونهو،یونمین -:اگه...همه چیز اونطوری که نشون میداد نبود...زندگی سختی بود...نه؟ +:نمیدونم...شاید اگه من اون آدم بودم از یه صخره خودمو پرت میکردم... خلاصه: ب...