هری همزمان هم سردش شده بود و هم عرق کرده و با مشکلی نه چندان کوچیک تو شورتش از خواب بیدار شد. به پهلو برگشت تا لویی رو که پشتش به هری بود رو ببینه. کل پتو دور پاها و کمرش پیچیده بود و به آرامی خرخر می کرد.
هری زیر لب چیزی غر می زد و از تخت بلند شد تا بره دستشویی بتونه از مشکلش خلاص بشه.
وقتی از دستشویی بیرون اومد دندوناشو مسواک زده بود و لبخند بزرگی روی لباش بود ، لویی رو دید که گوشه تخت نشسته و داره از لیوان دیشب باقی آبشو میخوره.
هری روی تخت کنار لویی نشست و گفت : " سرت درد میکنه ؟ "
" فقط یکم ، اوه ما هردومون تقریبا لختیم . دیشب اتفاقی افتاد ؟ ما دیشب کاری کردیم ؟ "
هری بهش نگاه کرد و نگاه ترسیده ی لویی رو دید و سعی کرد بدون هیچ احساسی حرف بزنه.
" اوه ..نه "
" پس من چجوری تو تختت نیمه لختم ؟ "
" تو گفتی نایل و باربارا بغل تو روی تخت در حال سکس بودن و اومدی اینجا و خوابیدی همین "
" اوه خوبه ، مرسی که اجازه دادی اینجا بخوابم . بالا نیاوردم ؟ "
" تا اونجایی که میدونم نه "
"خب. من باید به اتاقم برگردم و وسایلمو جمع کنم. ساعت ده میریم"
لویی از تخت بلند شد ، هری بهش نگاه کرد که جین پاش بود ولی تی شرت تنش نبود.
" ساعت چنده ؟ "
هری به ساعت تلفنش نگاه کرد .
" نه و نیم "
" شت "
لویی از جاش بلند شد و سریع از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست . هری چند ثانیه به در خیره موند تا بتونه به خودش مسلط شه و بره چمدونشو جمع کنه.
کل تیم ساعت ده تو لابی بودن و طبق معمول تو اتوبوس همه منتظر لویی موندن ، چون دیر کرده بود.
نایل وقتی با هری رو صندلی اتوبوس نشسته بودن گفت : " لویی دیشب اومد اتاق تو ؟ "
" آره ، خیلی از اینکه دو نفر کنارش رو تخت سکس میکردن عصبانی شده بود "
" در مورد چی حرف میزنی ؟"
"منظورت چیه؟ اون دیشب اومد اتاق من و گفت چون شما کنارش رو تخت دارین همو به فاک میدین"
"وات د فاک ؟ ما دیشب سکس نکردیم ، فقط کنار لویی همو بغل کردیم "
" اوه "
نایل یه لبخند کج زد و گفت : " شاید فقط یه بهونه آورده که بیاد پیش تو بخوابه "
YOU ARE READING
You're An Asshole (But I Love You)
Fanfictionلویی یه پسر عصبی و خشمگینه که اعتیاد به الکل داره و نمیدونه میخواد با زندگیش چیکار کنه ، هری دانشجوی رشته ی روانشناسیه که همیشه از لویی مراقبت می کنه و این چیزی بود که لویی نمیخواست، اما واقعاً بهش نیاز داره . این فنفیکش ترجمه ی از اکانت @smileyou...