13

468 77 29
                                    




دوروز بعدی با کلی شلوغی گذشت ، هر روز به ساحل میرفتن و کنار دی جی های مختلف به رقص وشادی میپرداختن و شبها هم به کلوب های مختلف میرفتن و مست میکردن .

نه هری و نه لویی از اون زمان با شخص دیگه ای رابطه نداشتن ، اما هم دیگه هم نبوسیدن .هری خیلی نا امید بود که آیا دوباره میتونه لبای لویی رو ببوسه یا نه .

در حال برنامه ریزی بود که این کارو وقتی دوباره همشون تو ساحل بودن انجام بده ، سعی داشت که هنگ اور بودنشو از مستی دیشب بر طرف کنه.

لویی بیشتر از حدل معمول هنگ اور و بی حال بود واسه همینم سختش بود که راه بره و صبحونشو انتخاب کنه و بخوره.

هری به لویی گفت : " میرم یه چیزی واست میارم که این حالتو برطرف کنه و بهتر شی " لویی با صورتی که به شدت متشکر بود به سمتش برگشت .

" جدی ؟ "

" آره ، تو فقط بشین من واست یه چیزی پیدا میکنم و میارم "

لویی سرشو تکون داد و قبل از نشستن پشت میز بشقابشو به هری داد .

هری دوتا تخم مرغ ، دوتا نون تست و یه آب پرتقال براش برداشت . لویی سرشو روی دستش گذاشته بود و چشماشو بسته بود.

زین وقتی هری غذای لویی رو براش روی میز گذاشت گفت : " اوه لوووعه دوست پسرت برای اینکه خماریت برطرف شه صبحونه ی مناسبی برات آورده "

هری رفت تا برای خودش صبحونه بیاره.

وقتی هری برگشت و کنار لویی نشست ، لویی تقریبا نصف غذاشو خورده بود.

هری ازش پرسید : " بهتری ؟ " لویی با لبخند متشکری سرشو تکون داد .

بعدش یهو به سمت هری خم شد و گونه شو بوسید. همه با دهن باز به لویی نگاه کردن . خوشبختانه، هیچ کس چیزی نگفت .


وقتی همه غذاشونو تموم کردن، با شکم پر به سمت ساحل رفتن . اونجا پر از افراد 18 تا 25 ساله بود ، اما خوشبختانه صندلی ها هنوز پر نشده بود .


لویی خودشو روی صندلی که هری نشسته بود ولو کرد و دستشو روی شکمش کشید.

" غذایی که واسم آوردی خیلی خوب بود ، ممنون "

هری از اینکه لویی چقدر خوب رفتار میکرد تعجب کرده بود و گفت : " تو قبلا ازم تشکر کردی "

" میدونم ، اما سرم دیگه درد نمیکنه پس تا ابد باید ازت تشکر کنم . این دیگه حل شد بعد از این غذای بعد مستیمو تو برام آماده میکنی . بعدم اینکه این شورت زرد خیلی بهت میاد "

هری از تعریف لویی لبخند زد و متوجه شد که لویی غیر مستقیم میخواد بیشتر باهاش وقت بگذرونه و حرف بزنه .

" بعد از تموم شدن دانشگاه میخوای در موردش چیکار کنی ؟ "

لویی ساکت موند و حرفی نزد. بعد از چند ثانیه گفت .

You're An Asshole (But I Love You)Where stories live. Discover now