هری میکروفون رو محکم گرفته بود ، از بین بیست پسر اول 60 تا 100 دلار جمع کرد
"بعدی زین مالیکه . بیست ساله، مجرده و جنسیت براش مهم نیست. قرار ملاقات موردش علاقش قدم زدن تو ساحله، بعد شام تو غروب آفتاب و شاید نوشیدن تو خونش . افرادی که فکر بسته دارن رو دوس نداره و عاشق پیتزاست . پیشنهاد از ده دلار شروع می شه "
" 12 "
" 14 تا "
" 16 دلار "
اونا شروع به بحث و جدال کردن و اعداد بالاتر رو داد میزدن ، تا اینکه یکی از اونا داد زد : "دویست " و بقیه ساکت شدن.
" 200 دلار یک ، 200 دلار 2 .. دویست دلار فروخته شد به شماره 45 "
زین لبخند زد و قبل از اینکه از صحنه خارج بشه، به سمت دخترا چشمک زد .
هری نگاهی تخته شاسی دستش انداخت : " نفربعدی ... " دو نفر موندن : " نایل هوران . "
نایل جلو اومد یه لبخند بزرگ روی لبش بود .
" نایل 20 سالشه ، تورابطس ، استریته ، سرحال و شوخه ، آزادانه تصمیم میگیره ، قرار ملاقات ایده الش شامل خوردن و خندیدن زیاده، از سکوت های ناجور متنفره . پیشنهاد از ده دلار شروع میشه "
باربارا پالتشو بالا آورد و فریاد زد پنجاه دلار. استیک ها به هفتاد رسیدن و در پایان لیام 110 دلار خریدش. هری اخم کرد و باربارا انگشت شصتشو واسه لایک بالا اورد .
"آخرین اما مهمترین، ما لویی توملینسون، رئیس گروه برادری ABZ و کاپیتان تیم فوتبال رو اینجا داریم " هری با لکنت از روی ورقش خوند : "او بیست ساله هست داره وارد بیست و یک سالگی میشه، مجرده ، و زنان رو ترجیح میده . قرار ملاقات ایده آلش رفتن به پارک تفریحی، یا شام و دیدن فیلمه . لویی افرادی رو دوست داره که بتونه باهاشون گفتگوی طولانی و سرگرم کننده داشته باشه، و از آدمای پست و دورو بدش میاد . حراج از ده دلار آغاز میشه"
یکی از پشت بیست رو فریاد زد، دو نفر دیگه مبلغ رو به 55 رسوندن .یکی داد زد : " صد دلار " لویی ازاینکه دید النوره با وحشت بهش نگا کرد.
باربارا داد زد : " صد و ده "
" 200 تا "
" 250 تا "
النور سعی کرد ببره و گفت : " 270 تا " اما باخت .
" سیصد تا "
اتاق ساکت شد و لویی نگاهی با تشکر به باربارا انداخت .
" سیصد دلار یک .. سیصد دلار دو .. فروخته شد به شماره ی ۳۲"
لویی وقتی داشت از صحنه خارج میشد خم شد و هری هم مثل اون اینکارو کرد.
وقتی خونه ی گروهی دیگه شروع به حراج کرد هری به لویی گفت : " سیصد فاکینگ دلار برای قرار با تو ؟ "لویی به شوخی گفت : " میدونستم باربارا روی من کراش داره " نایل با آرنجش بهش ضربه زد .
YOU ARE READING
You're An Asshole (But I Love You)
Fanfictionلویی یه پسر عصبی و خشمگینه که اعتیاد به الکل داره و نمیدونه میخواد با زندگیش چیکار کنه ، هری دانشجوی رشته ی روانشناسیه که همیشه از لویی مراقبت می کنه و این چیزی بود که لویی نمیخواست، اما واقعاً بهش نیاز داره . این فنفیکش ترجمه ی از اکانت @smileyou...