part 4

804 147 22
                                    


Jk pov:

تهیونگ این چند وقت خیلی درگیر جیمین شده ... نمیگم بده ها ... ولی آخه عزیز دلم ... بیبی خوشگلم یکمم به دوست پسر خودت توجه کن ... پس بنا به همین کم توجهیش الان دو روز باهاش حرف نمیزنم . تا یاد بگیره خشم ددیش رو فعا نکنه ... والا هی هرچی نمیگم.

پوففففف بیخیال بابا . من که میدونم دلم طاقت نمیاره دو روز دیگه خودم باید برم منت کشیش ... پس برای چی لفتش بدم . همین الان میرم دیگه.

پاشدم رفتم تو هال ندیدمش . فکر کردم داره غذا درست میکنه ؛ چون بوی خوبی خونه رو برداشته بود. رفتم از پشت بغلش کنم دیدم داره با تلفن حرف میزنه .

خب یکم فوضولی بد نیست که، مگه نه؟!

× نه ... نمیشه ... اگر بهش بگم قاطی میکنه نمیزاره بیام ... آره ... میشناسیش دیگه ... آره همین که تو هستی کافیه ... نه باهاش حرف نمیزنم ... به هرحال که باید تمومش کنه ... باشه ... 8 میبینمت ... آدرسو برات میفرستم . باییییی
باکی داشت حرف میزد؟! ... یعنی چی تو هستی بسه؟!

ولش کن ، بهتره فکر و خیال نکنم .

از پشت بغلش کردم که یهو پرید .

× نمیگی سکته میکنم میفتم میمیرم ... یکم آدم باش جونگوک.

خب دیگه قطعا ازم ناراحته ...
÷ بیبی ... ناراحت نباش دیگه ... بعدشم اگر من آدم باشم باید با اون هیولایی که میتونه ناله هاتو دربیاره بجنگم ... سووو ... ما با هم به این نتیجه رسیدیم که منم آدم نباشم تا باهم به خوبی و خوشی کنار بیایم و به تو بیشتر لذت بدیم و تولید مثل کنیم .

× با کی تولید مثل کنی؟! من که پسرم ... نمیتونم .
٪ ته ته ... من مه میدونم تو چقدر بچه دوست داری ... نهایتش اینه من یه زن میگیرم میندازم کنار برام بچه بیاره هوم؟!

با یه صورت پوکری نگاهم کرد

× حتما باید به روم بیاری؟! ... بعدشم ... کی گفته اگر من بخوام بچه بیارم پدرش تویی؟!(منظورش اینه از کجا میدونی بخوام هنیشه پیشت بمونم)

چی ؟! وات د ... ؟! ... چی میگه این!؟

اخم کردم و ازش فاصله گرفتم و جدی گفتم: منظورت چیه ته؟!

× منظورم اینه چجوری انقدر با اعتماد بنفس میگی قرار پدر بچه ام باشی؟! ... شاید کسه دیگه ای باشه ... والا

برگشت و دوباره مشغول هم زدن نمیدونم چه کوفتی شد . نکنه ...

÷ کیم هیونگ منظور فاکیت دقیقا از این حرفا چیه؟!

* ببین جونگوک شی ... شما یک هفته است ... نه بهم اهمیت میدی ... نه جواب تماسامو میدی ... نه هیچی ... خب چی شد؟! ... یه بنده خدایی که از جمله خاطرخوای منه اومد جلو و گفت )صداشو یکم تغیر میده تا مثلا شخص دیگه ای باشه 🤭🤭) ... هی بیبی ... نظرت چیه باهم بیرون بریم؟! ... منم گفتم نه مرسی من دوست پسر دارم ... خیلیم ازش راضیم ... خیلیم دوسش دارم ... ولی میدونی چی گفت؟! ... گفت اگر منظورم جئون فاکینگ جونگکوکه که همه جا میگه سینگله ... همه ی دخترا کشته مردنشن به همشونم قول قرار میده ... اصلا الان کجا است که ببینه یکی مزاحمت شده بیبی بویییی ... منم گفتم ... اوههه راست میگه ، جونگوک هیچ وقت اصلا منو به اون چشم نمیدیده ، من براش یه ماشین سکس بودم . پس تصمیم گرفتم به قهرمون ادامه بدم و به عبارتی باهات کات کنم جونگوک شی.

You Are Still For MeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora