Part 11

648 109 35
                                    


من این بشرو خیلی دوست دارم ... عرررررر 😭😭😭😭 ... چرا انقدر جذابی آخهههه 😭😭😭😭 ... من بمیرم برااااااتتتتت😣😣
خب معرفی شخصیت جدید:

نام:پارک هیونگشیکسن : ۲۴کراش عظیمی رو‌جیمین داره که بهش پی بردید

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.


نام:پارک هیونگشیک
سن : ۲۴
کراش عظیمی رو‌جیمین داره که بهش پی بردید ... از یونگی خوشش نمیاد ... دوست (میشه گفت تو لیست بهترین دوستا) ی تهیونگه ... و با سئوجون خیلی رفیقه.
استاد کالجی بوده که بچه های دیگه توش درس میخوندن (چون بچه ام‌خیلی باهوشه😎😎) برادر ناتنی کوکه.(از این بشر جذاب تر (به جر اعضا) وجود نداره ... خیلی دوسش دارمممن خیلی خوبههه)😍😍😍

نام: پارک سئوجونسن : ۲۷تو داستان میفهمید کیه انشالله

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.


نام: پارک سئوجون
سن : ۲۷
تو داستان میفهمید کیه انشالله.🤩🤩🤩 ( و همین طور این بشرررر ... اینم جذابه منههههه ... هدایی خدا چجوری اینارو درست کرده ؟!🤔🤔 ... به جر اون چجوری این الهه ها (البته به دست بنگتن نمیرسن ولی خب ... من میگم اینا فرشته بتگتن الهه ؟! ... موافقین؟!) سوووو فرشته هارو فرستاده زمین🤔🤨)

Hyungsik Pov:

نمیخوام خبیث بازی دربیارم ... ولی چرا باید این فرست طلایی که دستم اومده رو از دست بدم و بزارم جیمین دوباره برگرد پیش اون نکبت عوضی (خدایاااااا توبههههههه)
$ خب میدونی جیمین ... من اگر جای تو بودم ... ولش میکردم ... چون اون قطعا ارزش حتی اشک ریختنم نداره ... حتی یه قطره ... تو ... نباید به خودت ... اون بچه ای که داری پرورش میدی ظلم کنی ... شاید تو تولیدش ... دو نفرتون نقش داشتید ... ولی ... تو مادر اون بجه ای ...(عوضی نکبت ... بچه ام داره میمیره حالا تو هم این وسط بیا از آب گلالود ماهی بگیر.)
+ ن ... نمیتونم جداشم ... چون اگر جداشم ... باید دوباره ببینمش .. نمیخوام هیونگ ... نمیخوام ببینمش ... بعدشم ... من دلخوشی از فامیلی پارک ندارم که بخوام دوباره برش گردونم ... همش درد داشت ...(تلخند) تازه داشتم فکر میکردم خوشبختم ... ولی همش 3 ماه طول کشید ... خیلی بدبختم هیونگ ...
$ جیمینی ... میدونم الان وقت درستی نیست ... ولی خب ... فکر کنم بگم بد نباشه ... من ... من دارم میرم ... میخوام چند وقت از کره برم ... می ... میخوای تو هم باهام بیای ... میدونم که از حسم به خودت کم و بیش خبر داشتی ... چون تا جایی که یادمه قبلا به تهیونگ گفته بودم بهت بگه.
دروغ نمیگفتم ... حدودا 6 یا 7 سال قبل قرار بود تهیونگ آماده اش کنه تا منم اعترافمو بهش بکنم ... ولی با ورود یه انتقالی جدید به مدرسه ... همه چیزو بهم ریخت ... و من فارغ تحصیل شدم ... بدون اینکه حتی بتونم با جیمین حرف بزنم.(به این نکته اشاره کنم هیونگشیک و تهیونگ دوست بودن ... و از هیمن طریق تهکوک باهم آشنا شدن)
+ م ... میدونم ... قبلا ... قبلاته بهم گفته بود ...
سر تکون دادم.لبخندی زدم و ادامه دادم.
$ اون موقع میخواستم باهات قرار بزارم ... تحت تاثیرت قرار گرفته بودم ... با تمام شیطنتات ... تمام مهربونیات ... یا اون برق نگاهت وقتی هلو میدیدی (منظورم هلوعه ها ... میوه ... مدیونید چیز دیگه ای فکر کنید ) ... تمام ویژگی هات جذبم کرد ... ولی ... خب ... همیشه دنیا اونجور که ما میخوایم پیش نمیره ... لی خب ببین چی شد !!! بعد از چند سال ... دوباره همون شرایط ... پس فکر کنم بهتره ازش استفاده کنم.
بلند شدم و روبه روش وایسادمو یرش رو آوردم بالا تا بهم نگاه کنه.
$ من اعتراف میکینم جیمینی ... هنوز ... با دیدنت ... با شنیدن اسمت ... قلبم یه تپش جا میندازه ...(دستش رو گرفتم و گزاشتم رو قلبم) هنوز با مزدیکی بهت میخواد از تو اون قفسی که زندانی شده بپره بیرون ... این قلب ... هنور برای تو میزنه ... هنوز با فکر تو میزنه ... پس بهش یه فرصت بده ... از کار نندازش جیمین ... امتحانش کن ... اگر بد بود ... خودم از کار میندازمش.

You Are Still For MeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant