Part 13

655 120 46
                                    


من فقط ... میتونم زار بزنم🤧🤧

Jimin pov:

- خوب میشناسمت ... مین ... جیمین
+ ...ی ... یونگی؟!
تنها چیزی که حس کردم دوتا تیکه گوشت یخ رو لبام بود ... چرا انقدر سرد شده ... چرا لباش تلخ شده ... چرا دهنش تلخه ... چرا دیگه به شیرینی شکر نیست؟!
هلش دادم ... برخلاف خواسته ی قلبم که میگفت باهاش همکاری کن ... هلش دادم.
+ چه غلطی میکنی؟!
- غلط نیست عزیزم ... حقمه ... اینهمه ازش دور بودم ... حالا میخوام پسش بگیرم .
+ تو ... تو هیچ حقی نداری.
- دارم ... تا وقتی یه مین هستی ... من حق دارم.
+ اون موقعی که اون هرزه رو آوردی ... دیگه هیچ حقی نداشتی ...
- تو هم واینستادی برات توضیح بدم ... دقیقا مثل کاری که باهات کردم رو با من کردی ... با یه تفاوت ... که من ولت نکردم ... ولی تو ولم کردی.
+ انتظار داشتی چیکار کنم ... وایسم به دلایل مزخرفت گوش بدم ...
یونگی دستش رو محکم به دیوار پشت سرم کوبید و غرید
- باید میدادی لعنتی ...
+ جناب مین ... گذشته ... تموم شده ... من الان یه زندگی خوب دارم ... یه معشوقه دارم ... که دوسم داره و حداقل تا الان بهم خیانت نکرده.

Yoongi pov:

واقعا اون مرتیکه ی دراز بدقواره ی زشته رو معشوقه ی خودش میدید؟! ... به چه دلیل فاکی ای باید اونو بهذجای من بپذیره ... اگر دست خودم بود همینجا لختش میکردم و ... تمام این دلتنگی ای که این دوسال تحمل کرده بودم رو رفع میکردم.
ولی راست میگفت ... اون یه زندگی قشنگ داشت ... با یه معشوقه ی خوب ... من چرا باید بپرم وسط قصه ی عاشقانشون.همه ی کارام بی فایده بوده ... اصلا چرا به لی اسرار کردم که جیمین رو دستیار من کنه؟! ... دستامو آوردم پایین و رفتم پشت میز نشستم.نمیتونستم ... من جیمینو میخواستم ... با تمام سلول های بدنم میخواستمش ... چرا نباید برشگردونم ... چرا نباید چیزی که مال خودم هست رو پس بگیرم.
- تو هنوز مین جیمینی ... پس یعنی مطعلق به منی ... خبر داری دیگه؟!
- هیونگشیک ... به دوستش سپرده ... کارای طلاقو جور کنه ...
انقدر پیشرفت کرده بود.
- ولی من نمیخوام ...
با حرص دندونامو به هم فشار میدادم.
+ من نمیخوام ازت به زور جدا شم یونگی ... بیا توافقی تمومش کنیم ... هم برای من بهتره ... هم برای تو ... هم برای یو ...آره برای من و تو بهتره.
مطمئن بودم میخواد چیز دیگه ای هم بگه ولی اهمیت ندادم.
- انقدر ازم متنفری؟!

Jimin pov:

چرا همه این سوال رو ازم میپرسن ... چرا همه تو این دوراهی سخت قرارم میدن ... نه متنفر نیستم ‌... دلخورم ... توقع یه عذرخواهی که دوسال ازش گذشته رو دارم .
+ من یه هرزه ام ... خودت گفتی ... هرزه ها از مشتریاشون متنفر نمیشن ... فقط فراموش میکنن ... مثل من که فراموشت کردم.
دروغ بود ... تک تک کلماتی که میگفتم دروغ بود.تلفنم زنگ خورد ... از اون مراقبی بود که بالا مراقب بچه ها بود ... پس باید جواب میدادم ... میدونستم زود بهونه ام رو میگیره ... لبخند محوی زدم.
+ آقای مین ... کجا باید مشغول کار شم؟!
- لازم نیست ... من منشی نمیخوام ...
+ ولی من به این شغل نیاز دارم‌.
- اتاق بغل اینجا.
سر تکون دادم و رفتم بیرون.باید میرفتم ببینم یونهو چشه ... سریع رفتم کیفمو گزاشتم رو میز و بدون دقت سریع رفتم طبقه ای که از بچه ها نگهداری میکنن.

You Are Still For MeTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang