▪︎|part 12 |▪︎smut 😋💦🔞

2.4K 345 20
                                    

(مین یونگی)

روز پر استرسی بود حتی برای منی که خیلی کم پیش میاد چیزی برام مهم باشه.

اینکه لیسا انقدر خر بود که به خاطر یه جواب رد خواستگاری ، با ما در بیوفته یکم عجیب بود.

اما هر چی که بود تموم شد و تهیونگم الان پیشم نشسته و بوی بک میده و این فقط عصبیم میکنه.

پس منم برای تمدد اعصاب بخوابم این بو رو از بین ببرم اصلا کار نابجایی نیس.

راهشم خوب بلدم‌...
رو تختش دراز کشیده بود و یکم بیحال بود، منتظر بود از اتاقش برم بیرون تا بخوابه اما من نشستم کنارش و دستشو گرفتم توی دستم.

متعجب نگام میکرد که خیلی عادی و بی حس پرسیدم : اوکی؟

تحمل بوی بک از نزدیک واقعا برام سخت بود.

اونم کلشو پایین داد، سرمو کردم تو گردنش و دم گوشش جوری که لبام بهش بخوره زمزمه کردم: خوشحالم خوبی.

حواسش پرت لبمو این فاصله نزدیک بود که دستمو روی دیک بزرگش گذاشتم و فشاری دادم که به سرعت بوی بدنش عوض شد و بوی هیت همه اتاقو در برگرفت، میلرزید.

بازم دم گوشش لب زدم: مدلم سکس به اجبار هورن نیس، میخوام الان که خیلی پیش نرفتیم بدونم دوست داری توت حسم کنی؟

میو آرومی گفت که ادامه دادم:پس تبدیل نشواجازه بده بهم.
بلدی که تبدیل نشی؟

با تردید سرشو تکون داد، امیدوارم که همینطور باشه.

دیک سخت و بزرگشو میمالیدم همین طور که اون پیش قدم شد و لبامو بوسید، محکم و بی وقفه.

وقتی نفسش کم اومد یکم ازم فاصله گرفت که گفتم: میدونسی هیچ وقت هیچکس اجازه بوسیدنمو نداشته. تو اولیشی.

دیدم که چشاش برق زد و لبخند رضایتی خوشگلشو به دندون کشیدم.

روش خیمه زدمو محکم همو میبوسیدیم.

با زبونش جای جای دهنمو مزه میکرد ، لباساشو تو تنش جر دادم ، دندونای نیشم بیرون اومده بود اما چشیدن طعم خونش با اسانس بک اصلا مورد علاقم نبود.

هولم دادو اینبار اون روم خیمه زد ، شروع کرد به لیسیدنم از گردنم تا روی نافم و تقریبا نفسمو بند آورده بود.

دندونایی کوچولوی گربه ایشو تو پوست سفیدم فرو میکرد و با لذت به شاهکارش نگاه میکرد و زبونشو روش میکشید.

با دندون باکسرمو پایین کشید، بدون مقدمه همه دیکمو تو دهنش کرد که تقریبا چند ثانیه نفسم رفت ، چشام سیاهی رفت و غرش کردم.

خودشم به سرفه افتاد. اما ادامه داد و به خاطر هیبرید بودنشو و مهارتش تو تکون دادن اون ماهیچه کشنده تو دهنش، دیوونم کرده بود.

واقعا ممنون کوکی بودم که با طلسم صدارو محدود کرده بود وگرنه این غرش های از کنترل خارج شده منو اگه میشنیدن ریده میشد به ابهتم.

دیکمو از دهنش کشیدم بیرون و پرتش کردم رو تخت،
+متاسفم اما به لوب اعتقاد ندارم.

ناله ای کرد که زبونمو رو سوراخش کشیدم و با زبون آمادش کردم.

دیکمو توش کوبوندمو اون با صدای مردونش ناله میکرد.

انقدر کوبیدم که دیدم داره میاد.

دیکشو تو دستم فشار دادم.

+بیبی الان وقتش نیس ،قرار با هم بیایم.

ناله بلندی کرد که بیشتر توش کوبیدم و دیکشو مالیدم تا باهم کام شدیم.

با لذت گفتم: به جرئت میتونم بگم بهترین سکس زندگیییم بود.

اون بیحال لبخندی زد و اومد تو بغلم، پتو رو کشیدم روش و ازش پرسیدم: با من باش.

خمار خواب گفت: بهش فکر میکنم.

+این خواهش نبود،دستور بود.

ناله ای کرد و خوابید، داشتم نوازشش میکردم که کم کم یه پیشی واقعی رو تو بغلم داشتم...

ناله ای کرد و خوابید، داشتم نوازشش میکردم که کم کم یه پیشی واقعی رو تو بغلم داشتم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
داریم به آخراش نزدیک میشیم...

bailemosWhere stories live. Discover now