▪︎|part 3|▪︎

3K 607 36
                                    


بدون تغییر تو حالت چهرم، روی مبل روبروی پنجره لم دادم و به یونگی خیره شدم.

جی هوپ به قدری همه چیز رو مسخره میگرفت که نمیتونم توضیح بیشتر ازش بخوام،منتظر بودم یونگی توضیح.

من لیدر ومپایرای آسیا بودم و یونگی وظیفه رسیدگی به تخلفات و قانون شکنیشون رو داشت،

جی هوپ بی قید تر از ایناست که بخواد سمتی داشته باشه اما به شدت برای یه قانون شکن کابوس و ترسناک بود، اونی که یه گندی میزنه و گم و گور میشه رو میسپریم به جی هوپ، اونم بالاخره دست از رقصیدن مست کردن و سکسش برمیداره و حداکثر تا ۴۸ ساعت هر قبرستونی که باشه پیداش میکنه و قلبشو برامون میاره.

نامجون هم توی این دم و دستگاه وظیفه رسیدگی به دورگه هارو داره البته بر خلاف عرف و قوانین اول از همه با یه مرد و دوم با یه گرگینه ازدواج کرد ، اما خوشحالم که این ازدواج باعث تزلزلش نشد.

من برای این رهبری خیلی خیلی جوونم و رسیدن به اینجا یعنی پاره شدنم از ۱۴ سالگی و نشون دادن لیاقتم به بالادستیام!
برای همین چند وقت یه بار نقشه میکشنن که نابودم کنن اما کور خوندن.

بالاخره یونگی دست از چرت زدن برداشت و نگاه خمارشو بهم انداخت و گفت: رفتی دنبالش اما ندیدیش، چون هم بوی کافه بایلموس رو میدی هم بوی یه هیبرید با خون شیرین.

مو به تنم سیخ شد، انقدر دقیق میتونه بفهمه کجا بودم و چیکار کردم؟

یه بسته خون او منفی برداشتم و میک زدم، از طعم خونش میشه فهمید یه دختر جوون که به الکل تو زندگیش لب نزده اما فقر آهن داره صاحبشه.

تا بالاخره یکی یه زری بزنه، چند وقتیه برای اینکه انسانای اسکلو عشق ومپایر شدن رو از بین نبریم و از وجودمون با خبرشون نکنیم خون های اهداییشون رو میخریم!
منم بهترین خونا رو از جای جای دنیا وارد میکنم  و خونای نابی رو صادر...

یونگی بالاخره اون زبون لعنتیشو تکون داد و گفت: دستور از بالاست، کافه بایلموس یکی از محل های جمع شدن هیبریداست، اون شب لعنتی منه خر به حرف تو گوش کردم و اونجا نمایش راه انداختم،  بدخواهاتم گربه انسانیا رو بو کردن و یه کت گرل ۱۷ ساله که صاحب کافه بزرگش کرده بود رو به فاک دادن و بعد هم خونشو تا قطره آخر کوفت کردن.
صاحب کافه هنوز نمیدونه اما بفهمه مهربون نمیمونه...

هه مهربون! اره اون گربه پنجول کش خیلیم مهربونه!

تا اومدم چیزی بگم که از خدمه اومدن و گفتن یه آقایی دم دره و با شما کار داره، پوکر بهش نگاه کردم، شما یعنی کی خب؟
یونگی رفت جلو در ببینه کیه...

(یونگی)
دره کاخو که باز کردم از چیزی که دیدم نفسم بند اومد، اون اینجا چیکار میکنه، اونم انقدر ناراحت...

تصویری که نفس یونگی رو بند آورد🥺

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تصویری که نفس یونگی رو بند آورد🥺

من صاحبه کارخونه های زنجیره ایه تولید مشروب ، من بی رحم تو کشتن هر موجودی چطور ممکنه دلم انقدر لرزیده باشه؟

بارون شروع کرد به جنگیدن با پوستمون.

دلم میخواست برم بغلش کنم بوش کنم اون خون لعنتیشووووووو بچشم.

اما بی حس نگاش کردم که بالاخره فریاد زد: برای اینکه منو بکشی اینجا نیااااز نبود دختر خونده جیمینو بکشی!!!!!

(جئون جونگ کوک)
مثه همیشه در حال دود کردن مارلبروم بودم که شنیدم:
برای اینکه منو بکشی اینجا نیااااز نبود دختر خونده جیمینو بکشی!!!!

شت شت شت شت به یونگی نگفتم گربش قراره بیاد  یعنی فکر نمیکرم که بخواد بیاد، چرا همه چی به طور احمقانه ای قاطی شده؟

با سرعت رفتم دم در که دیدم...
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
لمس اون ستاره پایین رو از شما خواهانم...
لمس نکنید میگم جی هوپ بیاد خونتونو بخورهاااا

bailemosWhere stories live. Discover now