(دابی)
داشتم با خودم فکر میکردم اگه اندوور واقعا بهم حمله کنه چیکار باید بکنم،درسته گفتم هاکس رو میکشم ولی من که واقعا قرار نیست این کار و بکنم.
کلی فکر کردم تا یه راهی به ذهنم رسید سریع دم گوش هاکس خیلی آروم لب زدم:هاکس تو باید من و بزنی و سریع بری سمت اندوور باشه؟
هاکس گیج داشت به اندوور که درمونده شده بود نگاه میکرد با دستم فشاری بهش وارد کردم که حواسش به سمتم معطوف شد دوباره نرفتم را براش تکرار کردم که سری تکون داد و گف:قبوله ولی باید قول بدی فرار کنی و بعدا دوباره هم دیگه رو ببینیم
لبخندی بهش زدم و گفتم:قول میدم.
(هاکس)
تمرکز کردم و همونجور که دابی گفته بود با پام لگدی به زیر شکمش زدم و بعد دستش و پیچ دادم که خودشو انداخت زمین سری به سمت اندوور دویدم که وست راه پام پیچ خورد داشتم میخوردم زمین که اندوور به سمتم اومد و گرفتتم دیگه تقریبا جونی برام نمونده بود به اندوور تکیه زدم که دابی بلند شد و گفت:کار ما با هم اینجا تموم نمیشه. و بعد از این حرفش پا با فرار گذاشت که دو نفری که با اندوور بودن خواستن برن دنبالش که اندوور دستش و را به علامت ایست جلوشون گرفت و گفت:نیاز نیست برید دنبالش الان هاکس توی اولویته.
دستم و روی شونش انداخت و من و با خودش حمل کرد کمی راه رفتیم که به بقیه رسیدیم اندوور من و به افرادی که کوسه ی درمان گر داشتم داد و رو به بقیه گفت:فعلا عقب نشینی میکنیم.
هدفشو از این کار ها نمیدونستم چرا میخواست عقب نشینی کنه وقتی به راحتی میتونست حریف سه نفر آدم بشه؟.....
(راوی)
همونجوری که هاکس تو فکر بود اندوور هم تو فکر بود.
فکر به اینکه هدف دابی چی بود که هاکس و نگه داشت و همون اول کار نکشتش و اینکه چرا با شیگاروکی و توگا نبود و تنها با هاکس توی یک غار بود. هرجوری به قضیه نگاه میکرد مشکوک بود.
ماموریت تموم شد و اندوور و هاکس برای دادن گزارش به پایگاه رفتن و بعد از دادن گزارش هرکس به خونه ی خودش رفت اون شب نه اندوور نه هاکس خوابشون نبرد.
یکیشون تو فکر عشق قدیمیش که نمرده بود و زنده بود و مشکلاتی که ممکن بود از این به بعد داشته باشن
یکی هم تو فکر اینکه قضیه ی دابی چیه.
(هاکس)
تقریبا چند هفته ای شده بود که خبری از دابی نبود. تقریبا داشتم ناامید میشدم از اینکه دوباره ببینمش خیلی ناراحت و دلخور بودن اون قول داده بود:(((
توی این چند هفته مرخصی بودم بخاطر آسیبی که بالم دیده بود ولی دو سه روز دیگه کاملا خوب میشدم و دوباره میتونستم کارم رو به عنوان یک قهرمان شروع کنم.
تصمیم گرفتم حداقل یکی از این چند روز را برم و کمی خوش بگذرونم درسته قهرمان بودم ولی هر انسانی به تفریح نیاز داره دیگه.
به سمت کمد لباسام رفتم و درش را باز کردم و از بین لباسام یه شلوار جین مشکی ای که روی زانوش کمی پاره بود با یه تی شرت سفید ساده و کت چرمم گ انتخاب کردم و پوشیدم و موهامم مثل همیشه درست کردم و از خونه زدم بیرون بهتر بود اول برم برای خونه خرید کنم چون هیچی جز غذای کنسرو شده نداشتم به سمت بازار رفتم و بعد از خرید مواد مورد نیازم تصمیم گرفتم برم و غروب آفتاب رو ببینم پس اول رفتم خونه و چیز هایی که خریده بودم و گذاشتم خونه و بعد پرواز کردم و به سمت یکی از بلند ترین ساختمون ها رفتم که غروب آفتاب را نگاه کنم:))
وقتی به پشت بوم ساختمون رسیدم رفتم و لبه ترین جای ممکن نشستم و پام را از ساختمون آویزون کردم تا غروب حدود نیم ساعتی مونده بود باد خنکی میومد و باعث میشد موهام توی صورتم پخش شوند به دابی فکر کردم به اینکه چرا به اینجا کشیده شده و اون سوختگی هایی که روی دست و صورت و قسمت هایی از بدنش هست برای چیه. ولی وقت نشد ازش بپرسم اینقد تو فکر بودم که حتی متوجه صدای قدم های کسی که بهم نزدیک میشد هم نشدم.
با دستی که رو شونم نشست و گفت:به چی فکر میکنی که اینقد توش غرقی؟
از صداش بلافاصله فهمیدم دابیه سریع برگشتم سمتشو با ذوق بهش نگاه کردم یه کلاه لبه دار روی سرش بود که اینقد پایین کشیده بود لبش رو که به سختی میشد صورتش و دید و یه شلوار جین و تی شرت.
دابی:دنبال چیزی میگردی؟؟
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:نوچ
کنارم نشست که یادم اومد چقدر از دستش به خاطر اینکه حتی بهم یک سرم نزد عصبانی بودم دستمو کشیدم تو بغلم و سرم و انداختم پایین و اخم کردم که گفت:چرا قیافت و مثل پسر بچه های تخس کوچولو میکنی؟
هومی گفتم و رو بهش گفتم:من باهات قهرم
لبخندی به این تخس بازیام زد و گفت:پرنده ی کوچولوی من چرا باهام قهره؟
لب زدم:چون توی این هفته حتی نیومدی حالمو بپرسی......دوستان اگه از داستان خوشتون اومده لطفا دنبال کنید8)
BẠN ĐANG ĐỌC
My lovely villan
Fanfictionاین داستان درمورد تویا و هاکسِ تویایی که الان به دابی تبدیل شده دابی ای که جزو لیگ تبهکارانه و هاکس هم قهرمان. این دوتا در زمان بچگی عاشق هم بودن و با یه اتفاق همه چی به هم ریخت حالا باید ببینیم که دست روزگار چه سرنوشتی را برای این دوتا انتخاب کرده...