♤خون شیرین♤

117 23 80
                                    

۰{2n£2}۰
هوان خشمگین تر از این بود که بوی آشنای ریون را حس کند.
ریون قبل از اینکه هوان قلب او را از سینه اش بکند، پوزخندی زد که به خوبی دندان های نیشش را برای خوناشام کوچک مقابلش به نمایش گذاشت.
نگاه قرمز هوان دیگر تیز و انتقام جو نبود، حالا چشم های گشاد شده اش برق پرسش و گیجی داشتند.
تردید هوان حالا به حلقه‌ی انگشتانش هم رسیده بود و اوضاع را کمی برای ضربان قلب ریون آسان تر می‌کرد.
ریون مچ دست او را گرفت و بی هیچ مخالفتی آن را از سینه اش بیرون آورد.
هوان به وضوح از میان لباس پاره شده‌ ی ریون جوش خوردن آن شکاف عمیق وسط سینه اش را دید و درست زمانی که به یک جای زخم کوچک و زشت تبدیل شد، هوان دیگر توان ایستادن نداشت؛ ریون مچ دست هوان را محکم تر گرفت، او هم ناخودآگاه لباس را ریون را چنگ زد.
ریون به چشمان گیج هوان خیره شد؛ حتی با اینکه دیگر عسلی هم نبودند، خاطره ی روزی که برای اولین بار هوان‌وونگ را دید را از اعماق قلبش دزدیدند و جلوی چشمانش آوردند.
روز تولد هوان‌وونگ!
و در تمام این سال ها او زنده بود؟
لبخند ریون شاید خوشحال ترین لبخند جهان بود، اما نگاه گیج هوان‌وونگ و قبل از آن نگاه تشنه به خونش، برای ریون آشنا نبودند.
مچ دست هوان‌وونگ را که هنوز میان انگشتانش بود به سمت خودش کشید.
دست هایش را روی بازوهای پسر درمانده ی رو به رویش گذاشت و وادارش کرد محکم بایستد.
ریون باید یادش می آورد!
آرام کنار گوشش زمزمه کرد:

Lora lie lo
Lora lie lay, lay lo
Lay lo, lay, lay
Lora lie lo
Lora lie lay, lay lo
Lay lo, lay, lay

هوان وونگ حتی پلک هم نمی زد اما حالا اشک هایش آرام روی صورتش می ریختند.
او نمی‌دانست چرا اشک می ریزد، حتی نمی‌دانست اشک چیست!
اما حالا در پشت زمزمه های آرام ریون صدای زنی را میشنید که عجیب آرامش میکرد.
هوان دیگر نمی توانست محکم بایستد. هر چقدر هم تحکم دست های ریون روی بازوهایش بیشتر میشد، اما تحمل حقیقتی که آرام آرام برای هوان‌وونگ آشکار می‌شد خارج از تحمل روح آسیب دیده اش بود.
ریون دستانش را دور شانه های لرزان هوان حلقه کرد و محکم او را به آغوش کشید؛ بعد از ده سال او درست رو به رویش بود! زنده...

I'll fly for you
My child, my son
Sweet dreams to you
My only one
I'll fly for you
My child, my son
Sweet dreams to you
My only one
I'll fly for you
My child, my son
Sweet dreams
My only one

و ریون چه هوشمندانه از این خاطره برای آرام کردن کردن روح زخم خورده ی هوان استفاده کرده بود؛ لالایی سنتی ایالت دیا...
تمام پسران ایالت دیا با این زمزمه به خواب می رفتند درست مثل ریون و هوان‌وونگ که تنها یک بار صدای مادرش را شنیده بود، از آن پس با صدای ریون به خواب رفته بود.
Lora lie lo
Lora lie lay, lay lo
Lay lo, lay, lay
Lora lie lo
Lora lie lay, lay lo
Lay lo, lay, lay

هوان‌وونگ سرش را روی شانه ی ریون گذاشت و در میان بازو های ریون آنقدر اشک ریخت تا چشمان مادرش را جایی میان بطن چپش در پشت نفرین سیاهی که روحش را سمی کرده بود، پیدا کرد.
ریون داغی غیر طبیعی هوان را زیر دست هایش حس می‌کرد و بیشتر شدن وزنش روی بدن ریون اصلا نشانه خوبی نبود. باید او را پیش پدرش می برد البته بعد از جلب کردن اعتماد دوستان قدیمی اش.

Blood MoonWhere stories live. Discover now