I want you
چرا از پیشم رفتی؟
چرا؟
من دوست داشتم
خیلی دوست داشتم جونگکوک
__________________________هزار و نود و پنج روز
بیست و چهار هزار و چهارصد و هشتاد ساعت
یک میلیون و پونصد و هشتاد و یک هزار و صد و بیست دقیقه
نود و چهار میلیون و هشتصد و شصت و هفت هزار و دویست ثانیه از دیدنش گذشته بود
(نشستم 3 ساعت حساب کردم😂)
دلتنگش بودم
آهی کشیدم و پرونده ای که تقریبا رو به تموم بود و بستم از روی صندلی بلند شدم و میز و دور زدمقرار بود منشیه جدید استخدام کنم
منشیه قبلی ضربه ی بدی بهم زده بود
اینبار باید حواسم و جمع کنم
در زده شد
تق تق*
_بیا تو
دختری وارد شد
با دیدنه استایلش چینی به بینیم دادم
#سلام آقای کیم
_برو بیرون
#بله؟ منظورتون چیه؟
ابرو های دخترک از تعجب بالا رفته بود و چینی روی پیشونیش افتاده بود
_مگه نشنیدی؟ بیرون
با دادی که تهیونگ زد دختر تو جاش پرید و با ترس به بیرون رفت
_پوف خدا بخیر کنه
_دختره فرقی با دخترای هرزه ی بار نداشت اَه
با دوباره در زدنه در اجازه ی ورود دادم و تا 1 ساعت آدمای مزخرف و کسل کننده و مختلف و رد میکردم
سرشو برای 100 مین بار به چپ و راست تکون داد
_نه نه من یه منشیه خوب و انتخاب میکنم
در زده شد و تهیونگ با امیده تقاضا دهنده ی جدید صداشو صاف کرد و اجازه ی ورود داد
ولی بر خلافه انتظارش نامجونه عصبی وارد شد
=پسر تمومش کن خواهشا من منشیه شخصیت نیستم که مجبور باشم تقاضا دهنده ها رو مدیریت کنم
=بعدشم چرا کسی رو انتخاب نمیکنی؟
_خب صلاحیت شو نداشتن
=نفره آخر فک کنم تاخیر داره همونو استخدام کن
=مارو بخیر شمارو سلامت
نامجون به بیرون رفت، و تهیونگ درمونده به دره بسته نگاه کرد
_چرا یه آدمه درست حسابی پیدا نمیشه؟
.
.
.
.
جونگکوک پاکت های شیر موزه بزرگ و میدید و دورش میدوید
+خدای من شما همتون برای منین
+همتون و میخورم خوشگلام
خواست از نردبون بالا بره و نیِ غول پیکر و به دهان بگیره که با برخورده چیزه سفتی به سرش چشماشو با بهت باز کرد
+آخ شیرموزم
'باز تو خوابه شیرموز دیدی توله؟
+اوه... اره
' ،ظهرت بخیر
+وات؟ ساعت چنده؟
'10
جونگکوک هینی کشید و یکدفعه پرید
+هیونگ نگفتم بیدارم کن؟ مصاحبه کاری داشتم؟
' من که هنوز راضی نشدم به نظرم همون دانشگاه و تکمیل کنی بهتره
جیمین گفت و با چشم چرخوندن اونجا رو ترک کرد
کوک سریع آماده شد و مثه باد به پارکینگه برم رفت سواره پورشه اش شد و سمته شرکتی که مصاحبه داشت روند
دلیلی که میخواست بره سرکار سرگرمی بود جدیدا حوصله اش خیلی سر رفته بود بعد از 2 هفته کله سئول و گشته بود
دقیقا 2 هفته از اومدنش آمریکا گذشته بود
و اینطوری بی حوصله بودمادر و پدرش پسری رو به فرزند خواندگی گرفتن و جونگکوک و همراهه یونمین به کره فرستادن البته همراهه یه بلک کارت
با رسیدنش به شرکت ماشین و کَجو کُله پارک کرد وِ طبقِ نوشته های ایمیل سوار بر آسانسور دکمه ی طبقه ی 13 یعنی طبقه ی آخر و زد
با استرس نفس شو بیرون داد
شنیده بود رئیسه بد اخلاقی داره ولی جونگکوک یکم سرگرمی میخواست
آسانسور با صدای دینگ مانندی ایستاد و جونگکوک از اون تو بیرون پرید
سمته پسری که انگار چرت میزد رفت
+ببخشید....
=ها...... ها؟ چی.... بله؟
+ام من برای مصاحبه ی کاری اومدم
=اها برو تو آقای کیم منتظر بودن
دلش با شنیدنه کیم هُری ريخت
هنوزم دلتنگه پسری که روش کراشه عمیقی داشت بود و بهش فک میکرد
با آهی سر تکون داد دره اتاق و زد و وارد شد
کسی که به نظر جونگکوک میاد باعث شد نا خودآگاه بهش خیره بشه
یعنی واقعا خودشه؟ '(نه پس روحشه😐)
تهیونگ با دهانه باز به کوک نگاه میکردجونگکوک آب دهانش و با استرس پایین داد
+یعنی بازم توهم زدم؟
زمزمه طور گفت که باعث شد کنجکاویه پسره بزرگتر و برانگیخته کنه
_جئون جونگکوک؟
+دلم برات تنگ شده بود کیم تهیونگ
__________________________
خبببب چطورید؟😂😐
در حالی که باتر استریم میکردم این به ذهنم رسید و سریع استارت شو زدم💦😂
زود زود اپ میکنم
691 کلمه🙂💦
![](https://img.wattpad.com/cover/270664272-288-k51592.jpg)
YOU ARE READING
I want you
FanfictionI want you: خلاصه:جئون جونگکوک توی دوران دبیرستان روی کیم تهیونگ کراشه بزرگی داشته ولی به پسر اعتراف نکرده چون هیچکس نمیدونست اون گیه!تا اینکه جئون بعد از 3 سال از آمریکا برمیگرده و خیلی اتفاقی تو شرکته تهیونگ به عنوانه منشیش استخدام میشه ژانر:روم...