یه روزی دوست پسرم شی👈👉

3.3K 506 24
                                    

جونگکوک با اخمی که بخاطره تمرکزش بود گرد و خاک های خیالی رو با گردگیره سفید رنگ گرفت و بعد نفسه عمیقی کشید روی صندلیش نشست و به کار های عقب مونده ی منشیه قبلی رسیدگی می‌کرد

تا قبل از اینکه آقای لی یکی از کارمندای شرکت بیاد و بگه که آخرِ ماه قراره به بهترین کارمند یه جایزه ی خوب بدن دنبالِ یه راه حل برای اغوا کردنه تهیونگ بود ولی حالا میخواست از همین روزِ اول بهترین باشه
.
.
.
.
تهیونگ با ذوق به جونگکوکی که تند تند چیزی رو تو لپتاپ تایپ می‌کرد نگاه می‌کرد و می‌خواست اون بانی کوچولو رو انقد سفت بغل کنه که مُچاله شه
اهی کشید و دستش و زیرِ صورتش گرفت
_یعنی ممکنه یه روزی دوست پسرم شی؟
زمزمه کرد
زمزمه ای پر از حسرت
هر دو پسر با تمامه وجود همدیگرو میخداستن
ولی هیچکدوم پیش قدم نمیشدن(ای تف توش)

توی فکر بود که در با ضَرب باز شد و جونگکوک و تهیونگ از جاشون پریدن
%تهیونگگگگگگگگ
جونگکوک اخمه وحشتناکی کرد و به تهیونگ که انگار حسِ خاصی نداشت خیره شد
اب دهانش و قورت داد و سر جاش نشست
_اینجا چی میخوای؟
%اوپااااا از دیدنم خوشحال شدی نه؟
این و گفت و چشماش و ریز کرد
_خوشحال؟
کروات شو با حرص کشید و داد کشید
_دلِ هیچکس برای یه هرزه ی گشاد تنگ نمیشه
جونگکوک با بهت به هر دو نگاه کرد
حتما یه خبرایی بینشون بوده
%چی داری میگی اوپا؟ من هر... زه ام؟
رنگ و روی دختر سفید شده بود و چشماش بارونی
_اره-فک کردی من کودنی چیزی هستم نه؟
_فک کردی ندیدم با اون پسره جیسون ریختین رو هم؟
%اوپا قسم میخورم... اون
_اون چی؟ ها؟ میخوای بگی رفتم به اونم دادَم؟ میخوای بگی اونم فقط یه وان نایت بود؟
_ببین دختر جون اگه جونتو دوست داری همین الان از زندگیم گم میشی بیرون وگرنه هرزه بازی هاتو به بابات گزارش میدم
دختر که دید وضع خرابه فرار و به قرار ترجیح داد و وسطه حرفای تهیونگ جیم زد
_هع دیدی جونگکوک؟ باورم نمیشه چطور روش شده بیاد اینجا
+هوم جالبه
جونگکوک با خودش فکر کرد
یعنی چقد هرزه دو هزاری دورش ریخته؟
یعنی با چند نفر بوده؟
الانم کسی تو زندگیش هست؟
__________________
استریم کنیدددددد

I want you Место, где живут истории. Откройте их для себя