eight

500 180 652
                                    


third p.o.v:

همینجور که داشت موهای نم دارش رو خشک میکرد سمت دنیا و زین رفت.

_«متاسفم! تو زحمت افتادین».

دنیا نیکول رو تو بغلش بالا کشید، و با لبخند به موهای قهوه‌ای رنگ ، فر شده‌ی و نم داره لیام زد.

دنیا:«نه شکلاتی زحمتی نبود، میبینیش که الان خوابیده».

لیام به نیکول که هنوز رد اشک رو صورتش خودنمایی میکرد و دماغش سرخ شده بود نگاه کرد.

_«ممنون دنیا».
سمت زین رفت و دستاشو دو کمر ظریف زین پیچید و اونو به خودش چسبوند.

زین شوکه از حرکت لیام ، بعد چند ثانیه دستاشو دور گردن لیام حلقه کرد، بخاطر تفاوت جزئی قدشون یکم خم شد و سرشو رو شونه‌ی لیام گذاشت.

_بغل تشکر؟
+بغل تشکر.

دنیا با چشای گرد شده و متعجب به اون دوتا نگاه میکرد، خب اون هیچ ایده‌ای راجب اتفاقاتی که طی نیم ساعت اخیر افتاده بود نداشت!

لیام با حس اینکه بغلشون یکم زیادی طولانی شده، زینو از خودش جدا کرد و با لبخند بهش خیره شد.

+اوه... خب اره... دنیا بریم دیگه!

زین با هول گفت و منتظر به دنیا نگاه کرد.

دنیا:«لیام نمیدونم پرسیدنش درسته یا نه، ولی میشه بگی چرا دچار حمله عصبی[پنیک اتک] شدی؟
این میتونه خطرناک باشه! »

_نمیدونم، یهویی شد!

دنیا به لیام که دستشو مدام به پشت گردنش میکشه یا شقیقه‌ی سمت چپ سرش رو فشار میده نگاه میکنه.

لازم نیست حتما روانشناس بود برای فهمیدن اینکه، لیام اضطراب داره یا از شرایط به وجود اومده راضی نیست!

ولی در کمال تعجب، چند ثانیه بعد زین شاهد دوباره یخ زدن چشمای محبوبش بود...

_گفتم که چیزی نبوده، لازم نیست به پدر و مادرم اطلاع بدین!
اینکارو نکنید، لطفا.

"کسی قرار نیست دلیلشو بفهمه لیام، نباید بفهمن! "

دنیا با شوک به لیام نگاه کرد، لحن اون پسر بیشتر شبیه تحدید بود، تا خواهش!

دنیا:«اوه، حتما؛ هرجور راحتی!».

لیام با اخم ظریفی که بین ابروهاش بود به زین و دنیا نگاهی کرد.

_بشینید تا من یچیز بیارم بخوریم.

+نه، ما دیگه بای...
_لطفا!

لحن لیام کاملا دستوری بود.
زین و دنیا روی کاناپه راحتیه شکلاتی رنگ نشستن.

دنیا:«چرا یهو اینجوری شد؟»
_نمیدونم، بار دومه که اینجوری شدنش رو میبینم!

NyctophileWhere stories live. Discover now