twelve

597 159 755
                                    


با برخورد کمرش با تیر برق، درد شدیدی تو اون ناحیه از بدنش پخش شد.

بدن اون پسرو به تیر برق چسبوند و با زانوش تو شکمش میکوبید.

لیام دستاشو از رو یقه‌ی پسر برداشت و عقب رفت ، به افتادنش روی زمین توجهی نکرد.

لوله پُلیکای سفید رنگی که با خودش اورده بود رو از کنار پاش برداشت و نزدیک اون پسر شد.

پسر که صدای قدم های لیام رو میشنید با عجز و ناله التماس کرد:
*رفیق، من اصلا تورو نمیشناسم! منو با کس دیگه‌ای اشتباه گرفتی!

لیام یقه‌ی پاره‌ی اون پسرو تو مشتش گرفت و اونو بالا کشید.

پسر با حس اینکه لیام میخواد اب دهنش رو تو صورتش تف کنه، با چندش چشمهاش رو بهم فشار داد.

لیام تفی تو صورت پسر انداخت و با پوزخند گفت:
_اوه من نمیتونم صدای ادمای متجاوزو بشنوم!

لیام یقه‌ی پسرو ول کرد و اونو محکم به زمین کوبید.
اجازه‌ی حرف دیگه‌ای رو به پسر نداد و لوله پلیکا رو با شدت تو پهلوش کوبید.

پسر فریادی از سر درد کشید که مصادف شد با ضربات بدی و شدیدتر لیام...

لیام عقب کشید و درحالی که سینش بشدت بالا و پایین میشد، به جسم خونیه پسر که عملا مرده به حساب میرفت نگاهی انداخت.

دوباره سمتش رفت و لوله پلیکا رو محکم وسط پای پسر کوبید.

_متجاوز پست و بی همچیز!

فلش بک، نه شب:

بلاخره با کمک پری باهم تونسته بودن یه اکانت فیک تو اینستاگرام درست کنن.

پری تونسته بود بعد کلی ابراز علاقه‌ی دروغی و دردسر ، انوار( دوست، پسر عموی جیجی) رو به یه دیت، تو یکی از کوچه‌های خلوت دعوت کنه.

البته که اون پسر هورنی و احمق که فقط به فکر به فاک دادن بود به هیچیز شک نکرده بود.

پز_ بلاخره!

لیام نگاهی به پری که رو زمین دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود کرد و گفت:

_قبول کرد؟

پری یکی از چشماشو باز کرد و با خنده گفت:
پز_ حیف که قرار نیست عمرش به دنیا باشه وگرنه سوژه‌ی خوبی برای مردم ازاری بود.

لیام نیشخندی زد و درحالی بسته‌ی شکلات فندقی رو تو بغل پری پرت میکرد گفت:

_ بیا اینم جایزت، یه ساعته کچلم کردی!

پری اروم همونجور که مشغول خوردن شکلاتی بود پرسید:
پز_ چجوری قراره ساعت دو نصف شب بری بیرون؟

_به راحتی، فقط باید ساکت و اروم انجامش بدم.

پری سری تکون داد و ادامه داد:
پز_ من حالا به شوخی یچیزی گفتم، نزنی بکشیشا!!

NyctophileWhere stories live. Discover now