درو میبنده. هنوز به خیابون نرسیده که راه رفته رو برمیگرده ، برمیگرده چون نمیتونه جلوی فکرایی که تو ذهنش به پرواز درمیان رو بگیره!"اگه اوردز کنه چی؟" "اگه شیشه خوردهای رو زمین برن تو دست و پاش چی؟"
و هزاران اگه دیگه...
ته دلش دوست داشت پیش اون پسر بمونه و مراقبش باشه و این افکار فقط اونو روی تصمیمش مسمم تر میکنن!
نگاهی به اطراف انداخت، با ندیدن مزاحم دستشو بلند کرد و بالای در رسوند. ماهیچهها و پوستش بخاطر کش اومدن بیش از حد کمی درد میکردن.
پاشو روی میلهی در گذاشت و خودشو بالا کشید.
با فرود اومدنش توی حیاط خونه، درد خفیفی توی کف پاش و زانوش احساس کرد.با پیچیدن صدای زنگ توی خونه ، خودشو از اتاق کشون کشون روی زمین کشید.
جاش : آخ..هیس این چیه بود دیگه!
کف دستشو جلوی صورتش بالا آورد و نگاهی به خونریزیه جزئی دستش نگاه کرد و همزمان فریاد زد:
الان میام ، الان میام!!
دست سالمش رو تیکه گاه کرد و از جا بلند شد و سمت در رفت. با دیدن موهای قهوهای طلاییِ لیام از چشمی در فوری درو باز کرد.
لیام با لبخند زیبایی ابروشو بالا داد و دستشو تکون داد.
_هی ، بازم منم!
جاشوا تک خندهای کرد و ناباور لب زد: تو..برگشتی؟
_اره ، بخاطر تو.
جاش : بخاطر من؟
لیام بیخیال شونهاش رو بالا انداخت و گفت:
خب، اره! دلم طاقت نیاورد تنهات بزارم.لیام دستشو نوازش وار روی بازوی پسر کشید و وارد خونه شد.
_دستت چی شده؟
جاشوا درحالیکه چشمهاش رو با دست فشار میداد گفت : شیشه خورده!
لیام سرشو تکون داد و سوییشرتش رو ، روی مبل انداخت.
_تو الان هم خستهای هم های شدی ، برو بخواب منم اینجاها رو تمیز کنم. یچیزیم درست کنم بخوریم.
جاشوا دستشو روی کمر لیام گذاشت و با لحن نگرانی گفت: اما ، بابات چ...
لیام انگشت سبابهاش رو ، روی لب پسر گذاشت و گفت: مگه من چندبار قراره زندگی کنم که همهش رو هم باید با ترس از جف سر کنم ؟
جاشوا دستشو رو مچ دست لیام گذاشت و گفت:
ببین من فقط؛ دلم نمیخواد تو این رابطه آسیب ببینی!لیام لبخند زد و بوسهی سریعی به لب های جاشوا زد و اونو سمت اتاقش برد.
اونو روی تخت خوابوند و محلافه رو ، روی پیکر کشیده ، ظریف و مردونهی پسر کشید.
YOU ARE READING
Nyctophile
Fanfiction*اصلا چرا کشتیش؟ _من کی رو کشتم؟ *لیام پین؛ تو زین مالیک و تمام اعضای خانوادت رو کشتی!! _من این کارو کردم؟ چه...خفن! •liam top •dark ⚠️این داستان شامل محتوای دلخراش است