لهجه شیرین بوسانی توی فضای کافه پیچید. "ببین کی دوباره برگشته."جیمین لبخند دندون نمایی زد و همونطور که دفترچهی کوچیک ثبت سفارش رو نگه داشته بود رو به روی میز پسر ایستاد.
جونگکوک گفت:"میبینی؟ چیکار میشه کرد، به خنده های شیرینت عادت کردم." دسته ای از موهاش رو عقب داد و به چشم های درخشان پسر نگاه کرد.
جیمین از شنیدن اون حرف خنده ی بلندی سر داد، سرش رو چرخوند و خجالت زده در خودکار رو باز کرد. "چرت و پرت نگو." آمادهی سفارش گرفتن بود. "چی میخوری؟"
"کیک شکلاتی و لته."
"تیکه های میوه میخوای؟"
چشم های کوکی برق زدند. "البته." دستش رو توی موهاش برد و بهم ریختشون. "میشه فقط تیکه های پرتقال بذاری؟ ترش نباشن لطفا."
برای خودش سفارش رو تکرار کرد و با اخم هایی که صورتش رو بانمک تر از قبل کرده بودند به جونگکوک خیره شد. "واقعا؟ ترش نباشن؟ دوست داری قبلش لیسشون بزنم تا بفهمم طعمشون چطوره؟"
"فکر کردم یه شیرینشو پیدا میکنی!" با ناامیدی ساختگی ای سرش رو پایین انداخت و اه کشید.
بی صدا خندید و دفترچه اش رو -که هیچی درونش نوشته نشده بود- توی جیب پیشبندش برگردوند. "فقط خفه شو.."
"یه روز بخاطر این رفتارت دیگه نمیام اینجا.." تن صداش کمی بلند تر از همیشه بود و به محض بیان جمله اش معذب شد. با اینکه فقط چند نفر توی کافه بودند ولی چرا احساس میکرد مخفیانه توجه همه رو به خودش جلب کرده؟
دوباره اه کشید و همونطور که توی ذهنش به سرزنش کردن خودش ادامه میداد دفترچه و خودکارش رو بیرون آورد. مضطرب پاهاش رو به زمین میکوبید، قرار بود سبک جدیدی رو امتحان کنه و کمی بابتش هیجان داشت. اگر تا هفته ی بعدی توی انجامش مهارت کافی رو کسب میکرد میتونست به نمایشگاه اش مجموعهی دیگه ای اضافه کنه.
تمام سال رو سخت کار کرده و زحمت کشیده بود ولی حالا که زمانش نزدیک شده بود بیش از قبل میترسید و احتمالا اگر بخاطر حرف های قانع کنندهی جیمین و هوسوک نبود همه چیز رو کنسل میکرد و قیدش رو میزد.
دفترچه رو باز کرد و برای انتخاب سوژهی امروزش نگاهی به اطراف انداخت. با دقت سرش رو گردوند و افراد درون کافه رو بررسی کرد. "اووو." چشم هاش روی صورت کوچیک و معصوم پسر بچه ای که توی صندلیش خوابیده بود ثابت شد. لبخند کوچیکی زد، مردمک هاش بین دفتر و پسر میگشت و به سرعت دست به کار شد.
YOU ARE READING
Him ~|| VKook AU
Fanfictionکیم تهیونگ یه نویسنده ی موفق و پر طرفداره. توی آخرین کتابِ منتشر شده اش، اون معشوقه ای رو خلق کرده که هر روز از زندگیش انتظارش رو میکشیده و وقتی که انتظارش رو نداره، پسری رو ملاقات میکنه که اون خصوصیات رو داره. جئون جونگکوک زیبا که انگار که به دستِ...