اگر فقط من یک روز وقت داشته باشم، مست شده از عطر شیرین تو، من این اثر هنری که توهستی رو تحسین میکنم چون وجودت به تنهایی یه هنره، تمام شب و هر روز این رو تصور میکنم چون به هرحال این یک رویای بی معنیه. فقط یه روز، اگه بتونیم باهم باشیم، اگه بتونم دست هات رو بگیرم، حتی اگه تو رویام باشه، فقط یه روز، بیا هم دیگه رو وقتی نیلوفرها شکوفه زدن ملاقات کنیم و وقتی اون ها پژمرده میشن خداحافظی کنیم، من فکر نمیکردم بتونم به راحتی به دستت بیارم اما این خودخواهی منه که امید داشته باشم توهم همین حس رو نسبت به من داشته باشی؟ میشه لطفا باهام بمونی؟**
"تو یه بازیکن افتضاحی کوکی."
کف دستش رو روی سینه اش قرار داد و در حالی که به سختی نفس میکشید و روی زانوهاش خم شده بود بیپروا خندید. "متا-متاسفم.." با یادآوری ضربه ی آخرش که قرار بود تبدیل به گل بشه ولی در نهایت توی صورت دیوید فرود اومد بلند تر از قبل خندید، تعادلش رو از دست داد و روی زمین افتاد. "خدای من.."
مینهو پرسید:"میدونی که احمقانه بود، درسته؟" کنار جونگکوک نشست و به پیشونیش اشاره کرد. "اینجاش قرمز شده."
"خدای من..." با شرمندگی سر تکون داد و روی کمرش چرخید. "خیلی بد شد.."
بعد از بیان این حرف، دوباره با صدای بلندی هردو نفر شروع به خندیدن کردن. یادآوری شور و هیجان اون لحظه و حالت چهره ی دیوید بعد از اینکه توپ باهاش برخورد کرد، احتمالا قرار بود تا مدتی موضوع خنده اشون باشه.اشک هاش رو پاک کرد و به سختی نشست، به قفسه ی سینه اش کوبید و در حالی که نفس های عمیق میکشید گفت:"باید ازش معذرت خواهی کنم."
و دوباره ناخواسته هردوشون خندیدن.
مینهو گفت:"دفعه ی بعد تو باید توی دروازه باشی." و از روی زمین نیمه خیس بلند شد.
با چشم های گشاد شده، جونگکوک به تبعیت از مین هو بلند شد، قدم های بلندی برداشت تا سریع بهش برسه و میون نفس نفس زدن هاش جواب داد:"فکرشم نکن! هنوز به اون اندازه خوب نشدم."
"ولی باید امتحانش کنی."
"گفتم که، نه!"
مینهو شونه هاش رو بالا انداخت و وارد رختکن شد، به محض ورود لباس هاش رو در آورد و بی توجه به جونگکوک برای دوش گرفتن رفت.
پیرهنش رو در آورد و کمی بدنش رو کشش داد، عوض شدن یکهویی برنامهی ورزشیش باعث گرفتگی شدید عضلاتش شده بود و این موضوع داشت کم کم آزاردهنده میشد.
YOU ARE READING
Him ~|| VKook AU
Fanfictionکیم تهیونگ یه نویسنده ی موفق و پر طرفداره. توی آخرین کتابِ منتشر شده اش، اون معشوقه ای رو خلق کرده که هر روز از زندگیش انتظارش رو میکشیده و وقتی که انتظارش رو نداره، پسری رو ملاقات میکنه که اون خصوصیات رو داره. جئون جونگکوک زیبا که انگار که به دستِ...