پارت2

5.6K 678 56
                                    

سوم شخص:

جونگ کوک باعصبانیت ازماشین پیاده شد به سمت جیمین حرکت کرد،جیمین زانو ش زخمی شدوسعی داشت بادستاش قرص هایی که روی زمین ریخته رو جمع کنه ومدام هق هق میکرد جونگ کوک یقشوباحرص گرفت وغرید:تولعنتی معلوم هست چه غلطی میکنی(باداد)+آقا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جونگ کوک باعصبانیت ازماشین پیاده شد به سمت جیمین حرکت کرد،جیمین زانو ش زخمی شدوسعی داشت بادستاش قرص هایی که روی زمین ریخته رو جمع کنه ومدام هق هق میکرد جونگ کوک یقشوباحرص گرفت وغرید:تولعنتی معلوم هست چه غلطی میکنی(باداد)
+آقا...هق..توروخدابعدا براتون ...هق جبران میکنم لطف..هق لطفا مادرم ...مریضه اگه داروهارو بهش نرسونم..میمیره.
_(اون پسرموهای بلوند وپوست سفیدی داشت واون لب های قلمبه ایش ولی نه من نباید اهمیت بدم)
_من هیچ اهمیت فاکی به حرفات نمیدم موش کثیف توباماشین من پادشاه مافیاتصادف کردی میدونی سزای کارت چیه؟!مرگ
شوک زده توچشمام نگاه میکرد منم یهو دستشو گرفتم وکشون کشون به سمت ماشین بردم وتوجهی به التماساش نمیکردم، خیلی عصبانی بودم که یهوباحس سوزش رودستم دستامو کشیدم.اون الان چه غلطی کرد دستمو گازگرفت ودررفت،باسرعت سوار ماشین شدم ودنبالش راه افتادم اگه گیرم بیفته بدترین شکنجه هاروسرت میارم،ولی اون خیلی تند میدویید وسریع ازپله های کوچه بالارفتم میخواستم دنبالش برم ولی خب الان من هیچ بادیگاردی همراهم ندارم حوصله مشکل دیگه ای روهم ندارم پس بعدا به حساب این جوجه لعنتی میرسم،پاموتاآخر رو گازگذاشتم وسمت امارت حرکت کردم.

اون الان چه غلطی کرد دستمو گازگرفت ودررفت،باسرعت سوار ماشین شدم ودنبالش راه افتادم اگه گیرم بیفته بدترین شکنجه هاروسرت میارم،ولی اون خیلی تند میدویید وسریع ازپله های کوچه بالارفتم میخواستم دنبالش برم ولی خب الان من هیچ بادیگاردی همراهم ندارم حوصله...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(حالا امارتو توشب تجسم کنین)
جیمین:
سریع ازپله هابالا دوییدم وبه سمت خونه دوییدم پشت سرمو نگاه کردم خوشبختانه دنبالم نبود،اشکام دیدمو تار میکرد چراهمچین زندگی دارم،بعد از یه ربع دوییدن توخیابون بالاخره رسیدم بادستای لرزونم درو بازکردم وداخل شدم وباسرعت سمت اتاق مادرم حرکت کردم ولی بابرخورد چیزی روصورتم روزمین افتادم و دستم و روصورتم گذاشتم.
^هی پسره هرزه تاالان زیر کی بودی که این وقت شب اومدی خونه
بازاین مرتیکه مفنگی پیداش شد همچین زدزیر گوشم انگار میخوادازش خون بزنه بیرون باعجز گفتم:خواهش میکنم بعدا هرچقدر خواستی منو بزن بزاراین دارو هارو به مادرم بدم پوزخند چندشی تحویلم دادوگفت :دیگه زحمت نکش اون مادر جندت رفت پیش پدرت، وحرف بعدیم اینه که میخوام الان کتکت بزنم.
سوم شخص:
جیمین اصلا باور نمیکرد همچین اتفاقی افتاده، گونه هاش خیس اشک بود وناپدریش کمربندو روبدن نحیفش میکوبید بعداز چند دقیقه که خسته شد کمربندو گوشه ای پرت کرد ورفت رومبل خوابید.
جیمین یواش از دیوار گرفت وسمت اتاق مادرش حرکت کرد دروباز کرد وکنار جنازه مادرش نشست
+م..امان هق ...نمیخوای..هق چشماتو باز..زکنی.. هق ببین قلبم درد میکنه...هق توبهم قو...لل دادی هیچوقت ترکم نمیکنی...پ..پس چرا منو تنها گذاشتی.
فشار زیادی روی قلبش بود دیگه طاقت نیاوردو کنار مادرش ازهوش رفت‌.

جونگ کوک:
_هی شوگا اطلاعات باند رقیبو باتمام جزئیات بیار تو دفترم.
$نمیشه باکامپیوتر برات بفرستم پاهام نمیکشه تااونجا بیام.
شوگا خیلی توکارش وارده باهمون کامپیوتر یه باندو به فنا داد،واقعا کاربلده.
_باشه مفت خور به نامجون بگو بیاد تو اتاقم
وبعد باقدمای بلند به سمت اتاقم رفتم

اتاق کوکروصندلی پشت میزم نشستم، فکرم درگیر اون پسر گستاخ بود که باماشینم تصادف کرد،وازهمه بدتر دستم و گاز گرفت بعد از دوروز هنوز جاش مونده برا ی همین بانامجون راجبش صحبت کردم هرچی باشه اون توکار قاچاقه انسانه، پس میدونه چطور میتونم گیرش بیارم وحقش...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اتاق کوک
روصندلی پشت میزم نشستم، فکرم درگیر اون پسر گستاخ بود که باماشینم تصادف کرد،وازهمه بدتر دستم و گاز گرفت بعد از دوروز هنوز جاش مونده برا ی همین بانامجون راجبش صحبت کردم هرچی باشه اون توکار قاچاقه انسانه، پس میدونه چطور میتونم گیرش بیارم وحقشو بزارم کف دستش (تق تق )باصدای دربه خودم اومدم
_بیاتو
نامجون وار اتاق شد وروی یکی از صندلی ها نشست ویه سری برگه تو دستش بود
_اینا..
تاخواستم حرف بزنم نامجون به حرف اومد
€اطلاعات همون پسرست که خواستی.
برگه هارو روی میز م گذاشت منم از روی میز برداشتم ومشغول خوندنش شدم.
€اسمش پارک جیمینه، 18سالشه وفک کنم یه بیماری قلبی داره،مادرش دوروز پیش مرده الان خودشه وناپدریش چون پدرش خیلی وقته مرده.
_میتونی بری
€اصلا تشکر لازم نیست انجام وظیفه بود.
_تنکس خوبه؟!حالا برو پیش جین باغرغراش سرمو خورد
€باشه بابا نیاز نیست پشت سرهمسرم حرف بزنی
بعدازروی صندلی بلندشدو بیرون رفت حالا بماند وقتی دراتاق وبست قاب رودیوار افتاد وهزارتیکه شد،دوباره حواسم وبه پرونده دادم. اون روز که گفت مادرم مریضه دروغ نمیگفت، پس یعنی مادرش همون روز مردپوزخنده صداداری زدم وبه عکسش نگاه کردم واسمشو گفتم پارک..جی...مین قراره روزای سختیو بگذرونی اینو گفت واز اتاق بیرون رفت.

مین قراره روزای سختیو بگذرونی اینو گفت واز اتاق بیرون رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(عکس جیمین که دست جونگ کوک بود)













این ازپارت دوم اگه حمایت کنید برقیشو میذارم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫

My hard love🥀🖤Where stories live. Discover now