پارت17

5.3K 488 32
                                    

شخص سوم:

کوک باخوندن پیام گوشیشو به دیوار کوبید وازته قلبش فریاد زد، اون شکسته شد بخاطر عشقش بخاطر زندگیش که معلوم نیست الان چطوره.
_میکشمت قسم میخورم میکشمت عوضیییی
دوباره فریاد زدو تمام اتاق وبهم ریخت.
کتشو برداشت وسوار ماشینش شد ،هیچی حس نمیکرد فقط اشک میریخت ،چرا حرف جیمینشو گوش نداد، چرا؟اون که بهش گفته بود دوستش داره.
به بیمارستان خصوصی رسید ،آماده هرنوع واکنشی ازجانب هیونگاش بود.
وارد بیمارستان شد شوگا که جلوی اتاق عمل ایستاده بود،تهیونگ طول وعرض بیمارستان وطی میکرد، جیهوپ که به روبروش خیره بود جین، رو شونه نامجون هق میزد.
اونا تواین مدت کم به جیمین وابسته شده بودن، نمیتونستن یک روزو بدون اون تصور کنن.
#کوک!
تهیونگ گفت وهمه متوجه حضورش شدن.
جین یهو بلند شدو رفت جلو یغه کوک وتودستاش گرفت ونامجون سعی میکر جداشون کنه، کوک بدون هیچ ریکشنی به جین نگاه میکرد،نگاهش پراز پشیمونی وناراحتی بود.
÷چطور...چطور تونستی باهاش همچین کاری بکنی؟اون بچه خیلی تورو دوست داشت همش توخونه ازتو حرف میزددونگرانت بود، اون اومد ازمن پول قرض گرفت تابرای توعوضی آشغال کادو بگیره تولیاقت عشق پاکشو نداشتی .
مشت محکمی به صورتش زد که گوشه لبش پاره شدونامجون جین وازش دور کرد.
_چرافک میکنین من سختی نکشیدم؟میدونین چه حسی داره وقتی 10سالت باشه ومورد شکنجه وتجاوز پدرت قراربگیری؟هرروز حسرت اینو داشته باشی مثل یه بچه عادی بری مدرسه ولی بجاش مشت ولگد پدرت نصیبت شه؟مادرت جلو چشات بمیره وتونتونی کاری براش بکنی.
آخر حرفاشو بابغض وداد میگفت ،اوناخوب میدونستن کوک چی میکشه اون آدم به ظاهر خشک و خشن بود اما قلبش هنوز جایی برای عشق واحساسات داشت.
جین دوباره به سمتش رفت اما نه برای دعوا دونسنگشو محمکم بغل کرد وسرشو روسینش گذاشت.
÷کوک هیونگ وببخش میدونی من نگران حال جیمینم اون بچه هیچ کس ونداره الانم معلوم نیست کجاست.
_کارجیونگ بود
جین متعجب نگاش کرد
÷چی؟
_اون عکسارو فرستاده فک کنم نقشه ای داره من باید بکشمش.
داشتن حرف میزدن که دکتر ازاتاق عمل خارج شد.
کوک بدو خودشو بهش رسوند.
_چیشد حالش چطوره؟
!متاسفانه من هرکاری ازدستم برمیومد انجام دادم.
نگاه همشون رنگ ترس گرفت
$من...ظورت چیه؟
کوک یغه دکترو گرفت وتوصورتش توپید
_مثل آدم حرف بزنو بگو چه بلایی سر جیمینم اومده وگرنه یه گلوله حرومت میکنم.
دکتر که کوک وخوب میشناخت میدونست به کسی رحم نمیکنه به حرف اومد‌
!ایشون رفتن توکما ومتاسفانه امکان برگشتشون 30٪اگه پیوند قلبی نشن میمیرن وانگار خودشون امیدی به برگشت نداره...
کوک مشتشو توصورت مرد فرود آورد تهیونگ وشوگا به زور اونو ازدکتر جداکردن.
#آروم باش ولش کن.
_تو چطور جرعت میکنی بگی اون نمیتونه زنده بمونه اگه چیزیش بشه این بیمارستان وباکارمنداش آتیش میزنم  ولم کن.
$خواهش میکنم آروم باش
توهمون لحظه پرستارا جیمین وازاتاق عمل خارج کردن همه به سمتش هجوم آوردن و کوک دستای سردشو تودستش گرفت
_خواهش میکنم منو تنها نزار من بدون تو نمیتونم خواهش میکنم جیمینم.
،متاسفم اما باید ایشونو به بخش منتقل کنیم وگرنه حالشون بدتر میشه ‌
کوک دستای عشقشو ول کرد وپرستارا اونو بردن.
€حالش خوب میشه کوک باورکن.
_راستی دکتر گفت که نیاز به پیوند داره
€آره بهترینو براش جور میکنم
به هرحال نامجون توکار قاچاق اعضای بدن بود توکارش خیلی دقیق بود.
_ممنون


My hard love🥀🖤Donde viven las historias. Descúbrelo ahora