پارت 4

5.4K 653 41
                                    

جیونگ:الان یه ربع که اینجا نشستم چرا ازاتاقش بیرون نمیاد این پدر خوندش باوراجیاش داره میره رو مخم دیگه طاقت نیاوردم وبه یکی ازافرادم گفتم:بروببین پسره کجاست. اونم بااطاعت به سمت اتاقش پاتند کرد، بعد با قیافه شوک زده اومد.
٪قققربان پسره نیست، فففک کنم فررررار کرده.
تمام این حرفا رو باترس گفت باشتاب بلند شدم وبه سمت اتاقش رفتم تاباچشمای خودم ببینم، تواتاقش نبود وپنجره باز بود سریع به افرادم گفتم که دنبالش بگردن اوناهم رفتن دنبالش، باحرص ازاتاقش بیرون اومدم ویقه ناپدریشو گرفتم توصورتش توپیدم.

£پسره کجاست ؟
^قربان مگه تواتاقش نیستم
ازعصبانیت مشتی حواله صورتش کردم که روی زمین افتاد
£اگه پیداش نشه زندگیتو سیاه میکنم
اینو گفتم ازاون خراب شده بیرون اومدم سوار ماشینم شدم وبه راننده دستور دادم حرکت کنه باخودم زمزمه کردم :جیمینا هرجا بری پیدات میکنم تو مال منی.

جونگ کوک:
از صبح درگیر مبارزه باباند سیلور بودیم (لقب باندجکسون) تعداد کمی ازافرادم زخمی شده بودند ولی تلفات باند اون بیشتر بود بالاخره بعد از کلی درگیری وخون ریزی جکسون وافرادش باجت شخصیش فرارکردن و ماپیروز این درگیری شدیم ‌.به دیوار پشت سرم تکیه دادم وبه افرادی که گیر افتاده بودن پوزخند زدم ،جیهوپ به سمتم اومد وگفت:هی کوک میشه خودم همشونو شکنجه کنم؟
_هرکاری میخوای بکن قبل اینکه بمیرن اعضای بدنشونو دربیار برای نامجون بفرست.
=آخ جون ازت ممنونم
باتمسخر اینو بهم گفت پوزخندی تحویلش دادم. میخواستم برم که صدای دادو حوار یکی از اون موشارو شنیدم باعصبانیت به سمتش رفتم وموهاش وکشیدم وگفتم:چطور جرئت میکنی جلوی من زرزر کنی.
،دستت وبکش حتی اگه منو بکشین جای اربابم ولو نمیدم
باقیافه خنثی نگاش کردم
_مثل اینکه سگ وفاداری برای اربابت هستی، من عاشق شکنجه های سگایی مثل توهم روبه جیهوپ گفتم:اینو شخصا ادب میکنم میدونی که باید کجا ببریش فک کنم بزودی مینس قراره دلی ازعزا دربیاره.
جیهوپ بافهمیدن منظورم لبخندی تحویلم داد ومرد وکشون کشون برد. به نامجون که مشغول شمردن جنسای انبار بود نگاه کرد وبه طرفشم رفتم
_هیونگ من میرم بارامشب دیر برمیگردم.
€ 261کیلو..ها؟آها باشه حله سعی کن زود برگردی وگرنه جین کلمو میکنه.
_سعی میکنم

شب تو بار:
بعد از کلی نوشیدن تهیونگ یواش کنار گوشم گفت نمیخوای بس کنی میترسم حالت بد شه
_تو نمیخواد نگران من باشی برو پی کارت.
#نگران تونیستم نگران نوشیدنیامم که داری حتی ذخیره انبارمو خالی میکنی
چشم غره ای بهم رفت وازکنارم بلند شد‌.بعدازاینکه 4نفرو به فاک دادم ازاونجا بیرون اومدم، خواستم سوار ماشین شم که صدای گریه های یه نفرو شنیدم. برام مهم نبود کیه وچراداره گریه میکنه ولی صداش آشنا بود یکم کنجکاو شدم وسمت صدا حرکت کردم.

جیمین:
دستی منو کشید وبه دیوار پین کرد ازدردآخی گفتم به قیافه فرد روبرو خیره شدم صصصبر کن ببینم آ.. اونا سه نفرن همشون بهم با چشمای پراز شهوت نگاه میکردن،حواسمو دادم به اونی که یقمو چسبیده بود.سعی کردم بغضمو پنهون کنم بهش گفتم:ل..لطفا ب..ذارید ب‌.رم
نگاهشو به لبام داد بعد دوباره به چشمام نگاه کرد .
₩ اونوقت چراباید ازهمچین جواهری دست بکشم
باحرفش لرزی به تنم افتاد که اون دوتا هم زدن زیر خنده نمیدونم کی اشکام روصورتم میریخت بادادو بیداد سعی میکردم خودمو نجات بدم اما انگار کسی صدامو نمیشنید تویه حرکت لباسامو تو تنم پاره کرد واون دوتا مرد هم بهش ملحق شدن. جیمینی چه زندگی خفت باری داری مطمئنن بعد این خودمو میکشتم ، چون دیگه کثیف میشدم چشمام و بستم که شاهد تجاوز م نباشم که باصدای گلوله آروم چشمامو بازکردم. اون سه نفرو دیدم که غرق خون روی زمینن.
_بالاخره پیدات کردم موش کثیف .
چشمامو به سمت صداچرخوندم. امکان نداره خودشه، همونی که باهاش تصادف کردم، راستش ازاینکه نجات پیداکردم خوشحال بودم که باحرفش خون تورگام یخ بست.
_زیاد خوشحال نباش بدترازاین وسرت میارم.









پارت4
💫💫💫💫💫💫💫💫💫

My hard love🥀🖤Où les histoires vivent. Découvrez maintenant