پارت14

5.3K 554 74
                                    

جیونگ:

خیلی دیر کرده کم کم دارم نگران میشم، نکنه فرار کرده؟نه اون که نمیتونه تکون بخوره.
£هی پسر
"بله قربان امری داشتید؟
£بروببین جناب پارک جیمین کجا مونده
"چشم
بعدرفتن پیش خدمت یکی از نگهبانا به سمتم اومد
.قربان خبر بدی دارم
نگرانی وعصبانیت تمام وجودمو فراگرفت نگهبان فیلم دوربین هارو بهم نشون داد همون پیش خدمت جیمین وباخودش برد امادوربین های دیگه چیزی نگرفتن.
£پس شمااحمقا چیکار میکردین ها؟(باداد)
.قربان سطح امنیتی خیلی بالا بود نمیدونم چطور شد
£دهنتو ببند کاری میکنم اززندگی پشیمون بشین
اینو گفتم واز سالن مراسم بیرون اومدم وسمت عمارت خودم حرکت کردم.

باهمون لباسا روی تخت دارز کشیدم،
£چراجیمین؟چرامنو دوست نداری؟من عاشق تولعنتی شدم ‌.گفته بودم اگه فرارکنی اتفاق بدی میفته.
موبایلمو برداشتم وشماره گرفتم.
.الو
£میخوام شماره وانگ جکسونو برام گیربیاری


جونگ کوک:

الان چند ساعته که توعمارتیم جیمین تو بغلمه، نمیدونم چرا اما تواین چندروزی داشتم دیوونه میشدم حس اینکه مال کس دیگه ای بشه منو دیوونه میکردالان انگار منبع آرامشم وپیداکردم بوسه ای روی موهاش گذاشتم که چشماشو بازکرد.
+ارباب...من
_هیسسس چیزی نگو جیمینم
محکم بغلش کردم جین گفته بهش شل کننده عضلات تزریق کردن وبعد چندساعت خوب میشه.بااحساس خیس شدن پیرهنم صورتش وازخودم فاصله دادم و تو چشمای اشکیش نگاه کردم چراباقلب من بازی میکنه؟
_چراگریه میکنی؟
منتظر نگاهش کردم
+من...فک..فکر کردم...هیچوقت نمیای...خیلی ترسیدم
دوباره سرشو روسینم گذاشت و هق هق کرد
_جیمین گریه نکن مگه میشه ازت بگذرم.
محکم بغلم کردو باچشمای اشکیش لب زد.
+من...دوست دارم...جونگ کوکی.
لپاش گل انداخت وخودشو زیر پتو پنهان کرد.
میتونستم برای این حجم ازکیوتیش بمیرم
اون به من گفت جونگ کوکی؟چقدر گستاخ شده،ولی من عصبانی نشدم شنیدن اسمم اززبونش خیلی لذت بخش بود، منم بهش یه حسایی پیداکردم اما الان وقتش نیست.
_بیبی گشنت نیست ؟من که خیلی _گشنمه.
سرشو یواش بیرون آوردو باتعجب بهم نگاه کرد.

جیمین:

انتظاراینو نداشتم فک کردم الان کلی منو دعوامیکنه که اسمشو گفتم یاحتی احساساتمم باهاش درمیون گذاشتم.
یعنی اونم منو دوس داره ؟پس چراچیزی نگفت؟هی جیمینی اون ازت متنفره انتظار داری ازت خوشش بیاد.
+خب آره گشنمه ولی
_پاشو بیبی بریم غذابخوریم
بغلم کردو باهم به طرف سالن غذاخوری رفتیم.
÷واو ببینین کی اینجاست موچی من.
همه به سمتمون برگشتن ومن یواش سلام کردم کوک منو توبغلش نشوند وهمه بادهن بازنگاهمون میکردن.
_چیه؟آدم ندیدین؟جین من _گشنمه.
÷باشه الان خدمتکار غذارو میاره.
داشتم ازخجالت آب میشدم روی پاهای عضلانیش نشسته بودم واونم انگارنه انگار سرم پایین بود که هوسوک هیونگ صدام زد.
=جیمینی میگم توخیلی سبکی
هوم یعنی چی؟نکنه
=واقعا که مینی منو نشناختی خودم تاماشین کولت کردم.
+واقعا؟ممتونم هیونگ
جیمینی پابو چطور ازصداش متوجه نشدی
=قابلی نداشت
اومد جلو لپمو کشید
احساس سوزش بوتیم آخ یواشی گفتم کوک سرشو کنارگوشم آوردو گفت
_بیبی بخاطر کیوت بودنت تنبیه میشی
آب دهنمو قورت دادم تاآخر شام چیزی نگفتم ‌‌
بعد غذا کوک منو به زیرزمین برد گفت میخواد یه چیزی نشونم بده من ازاونجا میترسیدم ولی کوک بهم اطمینان داد.
_خب جیمینی اینارو میبینی؟
به 4نفر که لخت وتمام بدنشون جای شلاق بود اشاره کرد، ازترس آب دهنمو صدادار قورت دادم که کیسه روازسرشو برداشت. اون...اوناچانیول و زیردستاش بودن.
_بیبی میخوای چیکارشون کنم؟
وای خدا الان نکنه بازاز من بخواد شکنجشون کنم؟درسته ازشون بدم میاد اماانقدر بی رحم نیستم‌
+من خ...خب میشه ولشون کنی؟
سرشو به سمتم برگردوند ویه تای ابروشو بالا برد
_امکان نداره اونا باید عذاب بکشن .
رفتم جلو گوشه لباسشو تکون دادم تا به من نگاه کنه.
+میشه...بیاین جلو؟
سرشو یواش آورد پایین که لبامو رولباش گذاشتمو آروم بوسیدمش اونم اول تعجب کرد ولی بعد شروع به همکاری کرد بااحساس کمبود اکسیژن ازش جداشدم ‌

+اگه ولشون کنین هرکاری بخواین انجام میدم.
همونطور که بهم نگاه میکرد پوزخند زد
_هرکاری؟😈😈
+آ..ره
_باشه خودت خواستی
به افرادش دستور داد اونارو آزاد کنن وبهشون هشدار داد اگه چیزی به کسی بگم خونشون پای خودشونه بعد بایه حرکت منو روکولش گذاشت ووارد امارت شد به هیونگام نگاه کردم که مارو نگاه میکردن سرمو رو شونه کوک پنهان کردم.

وارد اتاقش شد ومنو روتخت پرت کردو روم خیمه زد، خیلی استرس داشتم میترسیدم مطمئنن اونم متوجه شد.
_نترس بیبی یه کارمیکنم به توهم خوش بگذره اینو گفت و وحشیانه مشغول بوسیدنم شد.


شخص سوم:
■چی باعث شده اینهمه راه به اینجا بیاین ؟میدونین من کی هستم؟

جیونگ پوزخندی زد پاهاشو روی هم انداخت
£آقای جکسون یه راست میرم سر اصل مطلب شما دشمن جئون جانگ کوک هستین درسته؟منم ازش یه کینه بزرگ دارم.
■خب ازکجا بدونم راست میگین؟
جیونگ ادامه داد
£حتما ماجراازدواجم وشنیدین؟
■خب یه چیزایی شنیدم گفتن همسرتون فرار...
£دزدیدنش ومیدونین کی اینکارو کرد؟جئون جانگ کوک مابا یه نقشه خوب میتونیم نابودش کنیم .
■بسیار خب نقشتون چیه؟
جیونگ پوزخندی زد
£بزودی میفهمین

■بسیار خب نقشتون چیه؟جیونگ پوزخندی زد £بزودی میفهمین

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
























شرمنده پارت کمه اما ازاونجایی که هرروز آپ میکنم مشکلی نداره راستش میخواستم راجب فیک بعدی بگم، که ازکدوم کاپل باشه:

ویمین
ویکوک
کوکمین
نامجین
سپ
یونمین
هوپمین
ویمینکوک
ناممین
بنده باتریسام ویونمین موافقم اما میخوام نظرتونو بدونم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫

My hard love🥀🖤Where stories live. Discover now