Y/N
+ایش دختره احمق مگه مجبورت کردن بری تو اون اتاق نزدیک بود ببینه من رو وایسا نکنه تو اتاقش دوربین داشته باشه این جوری که بدبختم
با شنیدن زنگ گوشیم بیخیال کشیدن موهام شدم.
شماره ناشناس بود.
+بله
-سلام خانم اوه ا/ت؟
+خودمم شما؟
-من همکار کارگاه سو ام. ایشون تصادف کردن و اوردنشون بیمارستان.
+چی؟!تصادف!کدوم بیمارستان؟
-یون سو
+خودمو میرسونم
'متاسفم ما سعی خودمون رو کردیم'
با شنیدن این حرف انگار دنیا توی سرم خراب شد نزدیک بود بیفتم که دنیل گرفتم :ا/ت!!
+رفت... اونم تنهام گذاشت دنیل توی مراسم خاکسپاریش به خانوادش کمک کن
-چشم
فردا
-نمیخوای بری مراسم؟
زانو هامو بغل کردم :نه نمیتونم چجوری برم و توی چشماشون نگاه کنم؟ اقای سو بخاطر من مرد
با گفتن این حرف بغضم شکست:اون برای من پدری بود که هیچوقت نتونستم از داشتنش لذت ببرم، پدر واقعیم چون دختر بودم بهم توجه نمیکرد ولی هیچوقت ازش متنفر نشدم اون پدرم بود. اقای سو بعد از مرگشون واسه من کلی کار کرد ولی من هیچکدوم رو جبران نکردم و فقط بهش بی توجهی کردم.
دنیل بغلم کرد: چیکار کنم؟ من بدون اون چجوری ادامه بدم؟
یکم بعد که اروم شدم از بغلش بیرون امد:میدونی اقای جئون از دیشب داره بهت زنگ میزنه چرا جوابشو نمیدی؟
+حوصلشو ندارم
-کی برمیگردی عمارت جئون؟
+دنیل
-بله؟
+عجیب نیست واست؟ از وقتی که شروع کردم به تحقیق درباره پرونده مامان و بابا خیلی اتفاق افتاده پارک جی هون بعد از ملاقات با من راجب اون فرد ناشناس ناپدید شد بعدش پرونده و فلش دزدیده شدن اون شب هم همون قاتل 10سال پیش امد بکشتم الان هم اقای سو، کسی که روی پرونده کار میکرد مرد...
-اون پیام عجیب هم فراموش نکن اینا همه ی معنی میدن اونم اینکه بیخیال گشتن دنبال قاتل شو.
+چندتا از افرادی که میشناسی رو بفرست بیمارستان که از برادرم محافظت کنن
بعد از اینکه دنیل از اتاق بیرون رفت گوشیمو برداشتم و وارد صفحه چتم با اقای سو شدم.
<غذاتو خوب بخور و به خودت فشار نیار >
<مراقب خودت باش>
<از بونگ سو شنیدم سرما خوردی همسرم واست سوپ درست کرده از کانگ بگیرشو بخور حتما>
<باید راجب پرونده خانوادت باهات حرف بزنم پارک همیشگی میبینمت>
<زیاد کار نکن و استراحت کن >
<ا/ت مواظب خودت باش اسیب نبین تو خیلی واسم ارزش داری>
هر پیامی که میخوندم گریه ام شدت میگرفت:ببخشید... ببخشید هیچوقت نتونستم بگم چقدر دوستون دارم.
دو روز بعد
Jungkook
دختره احمق معلوم نیست دو روزه کجا غیبش زده
'قربان تلفن با شما کار دارن '
-وصلش کن
-بفرماید
+جونگ کوک کوچولو خوش میگذره؟ زنگ نزدم که حرف بزنیم خواستم بهت هشدار بدم دیگه قرار نیست بزارم ی اب خوش از گلوت پایین بره راستی عروسیت مبارک ببخشید دیر شد همسر زیبایی داری .
قبل از اینکه بتونم جواب بدم قطع کرد
-ردیابیش کردی؟
"بله ولی قربان مکانی که بدست امده همینجاست توی شرکت "
در باز شد:جونگ کوک طبقه بایگانی اتیش گرفته
Y/N
'ا/ت اخبار رو ببین'
<امروز صبح بخشی از شرکت جئون در دود و اتش فرو رفت هنوز علت اتیش سوزی مشخص نیست>
+جونگ کوک؟
'حالش خوبه نگران نباشید'
اخم کردم:نگران؟ من نگران نیستم
'تو گفتی منم باور کردم'
'حالت خوبه؟ '
+بهترم امروز برمیگردم عمارت
بغلم کرد:وای اونی کار خوبی میکنی شوهرت دیوونمون کرد انقدر زنگ زد و گفت کجایی.
از خودم جداش کردم:اونی؟! (یکی زدم تو سرش)شرکتیم و من الان رئیستم.
امیدوارم اسیب نبینی جونگ کوک ازت بدم میاد ولی چشمات منو یاد برادرم می اندازه پس بهتره اتفاقی واست نیوفته.
'راستی اینو پستچی واست اورده '
نامه رو باز کردم :
ا/ت منم جیهون واست اون شخصو شناسایی کردم ولی خیلی عجیبه
چون اون 12سال پیش مرده یعنی قبل از حادثه سعی کردم اطلاعات دیگه ای پیدا کنم ولی هیچی نبود فقط تاریخ تولد و مرگش با اسمش نمیدونم این چه معنی میده ولی مواظب خودت باش.اسمش هم کانگ جونگ سو
به تاریخی که پایین نامه نوشته بود نگاه کردم مال همون روزیه که رفتم پیش ولی چرا الان به دستم رسیده؟
'نمیخوای بری خونه؟ تا الان شوهرتون رسیده'
+میشه هی وسط فکرای من نپری
بلند شدمو وسایلمو جمع کردم:دارم میرم.
________________________________________________
سلام میدونم کمه قرار بود دیروز اپ کنم ولی قسمت جدید از گوشیم پرید برای همین مجبور شدم دوباره بنویسمش فردا هم اپ داریم پس نگران نباشید
امیدوارم دوسش داشته باشید
ای پرپل یو💜
ESTÁS LEYENDO
Contract|JJK(COMPLETED)
Fanficبدبختی تو از اونجایی شروع شد که برای نجات شرکتت و برادرت پایین اون قرارداد جهنمی رو امضا کردی و وارد جهنم اختصاصی جئون شدی از کجا میدونستی قراره اون پسر کابوس زنده ای توی زندگیت باشه. ___________________________________ سر تیتر خبر ازدواج تاریخی ر...