راوی
جونگ کوک همزمان که ماشین رو خاموش میکرد کلمه "پیاده شو"
رو به دختر کنارش گفت.هر دو بی صدا غرق در افکارشون به موج های دریا که به ارومی بر روی ساحل فرود می امدن نگاه میکردن که با صدای جونگ کوک سکوت بینشون شکسته شد:
-ارامش بخشه نه؟
بدون اینکه نگاهشو از دریا بگیره "اوهومی" زیر لب زمزمه کرد
-به طرز عجیبی ساکتی
روی شن های ساحل نشست و در جواب جونگ کوک گفت:
+فکرم مشغوله
-درباره چی؟
کوک هم به تقلید از ا/ت روی شن ها نشست.
+بچه!
پسر با شوک سمت همسر زیباش برگشت
+اون جوری نگام نکن جئون منظورم بچه تو و لی مینا.
-من و لی مینایی وجود نداره نمیتونم بچه رو قبول کنم اونم هرکاری که دلش میخواد میتونه با بچه بکنه.
خوشحال بود از اینکه جئون لی مینا رو انتخاب نکرد...
نگاه جونگ کوک به سوپرمارکت پشت سرشون خورد .از سرجاش بلند شد :
-سوجو یا ابجو؟
+ابجو
جونگ کوک
با کیسه توی دستم داشتم سمت ا/ت میرفتم که از توی تاریکی صدایی رو شنیدم:'خیلی بهت خوش میگذره نه؟ '
نگاه سریعی به دختر تنها لب ساحل انداختم و یعقشو گرفتم :
-اینجا چه غلطی میکنی؟
پوزخند زد:
'امدم همسرتو از نزدیک ببینم'
ی مشت توی صورتش زدم:
-حتی فکرشم نکن نردیکش بشی "هیونگ"
'اوه برادر کوچولو نمیخواد زیاد جوش بیاری کاری باهاش ندارم فقط میخوام باهاش اشنا بشم'
ابرو بالا انداختم :مثل اینکه یادت رفته تو 12سال پیش مردی.
+جونگ کوک با کی حرف میزنی؟
نگاهمون به ا/ت افتاد که اروم داشت بهمون نزدیک میشد
سمت هیونگ برگشتم و توی گوشش اروم زمزمه کردم:
-بگو یکی از دوستامی فعلا نمیخوام چیزی بدونه...
'سلام خانم جئون من دوست جونگ کوکم ام.. چا جونگ سو'
+خوش بختم منو ا/ت صدا کنید.
سمتش رفتم و دستمو پشت کمرش گذاشتم:
-چیزی میخواستی؟
+ها.. نه دیر کردی رفتی ابجو بخری یا بسازی؟ دوستت هم میتونه بیاد..
'نه مزاحمتون نمیشم قرار دارم'
بعد از بدرقه کردنش پیش ا/ت برگشتم
+دوستت نبود نه؟ دیدم باهم داشتید دعوا میکردید
درحالی قوطی دوم ابجو رو باز میکرد گفت.
کنارش نشستم و ی قوطی برداشتم وقتی دید جواب نمیدم دیگه سوال نپرسید.
راوی
دو روز بعد
داشت از اتاقش بیرون می امد که با دیدن لی مینا درحالی که چمدون مشکی رنگی دستش بود سرجاش میخکوب شد:
+تو طبقه بالا چیکار میکنی؟
'اوه نمیدونستی من قراره توی اتاق کناری جونگ کوک زندگی کنم'
با لحن مغروری جواب داد.
اخم وحشتناکی روی ابروهاش امد:
+چی؟ مگه بهت نگفتم بچتو سقط کن بعد هم گورتو از تو عمارت گم کن؟
'وا ا/ت، جونگ کوک بهت نگفته قراره بچه رو نگه دارم اونم ازم محافظت میکنه اینجا توی عمارت'
ا/ت، جونگ کوک انقدر راحت شده که مارو اینجوری صدا میکنه..دروغ بهم گفت خام حرفاش شدم... بهم درست میگفت نباید گول ظاهر جئون رو میخوردم.
تمام چیزایی که توی ذهن ا/ت میگذشت همین جمله بود و هی تکرار میشد و یاد اوری میکرد چه حماقتی کرد.
بدون اینکه چیزی بگه تنه ای به دختر پررو زد و از کنارش رد شد.
__________________________________
با ورود همسر جئون به شرکت منشی سمتش رفت و تعظیمی کرد:
"خوش امدید رئیس توی جلسه هستن توی دفترشون منتظر بمونید"
+باشه خودم میتونم برم نیازی نیست دنبالم بیای
انقدر لحنش سرد بود که منشی بیچاره، معذب تعظیم دوباره ای کرد.
روی یکی از مبل های دفتر نشست و منتظر شوهر خیانت کار عوضیش موند که با دیدن چیز براقی زیر مبل روبه روش با احتیاط خم شد و برش داشت با دیدن چاقو و لوگو روش خشکش زد
______________________________
سلام اره اره میدونم کمه ولی بازم اپ داریم
الان این قسمتو توی دندون پزشکی نوشتم
اششش از دندون پزشکی متنفرم
امیدوارم لذت ببرید از این قسمت مشکلی دیدید بگید
ووت و کامنت فراموش نشه ممنون
دوستون دارم
💜ای پرپل یو
![](https://img.wattpad.com/cover/271498682-288-k726234.jpg)
YOU ARE READING
Contract|JJK(COMPLETED)
Fanfictionبدبختی تو از اونجایی شروع شد که برای نجات شرکتت و برادرت پایین اون قرارداد جهنمی رو امضا کردی و وارد جهنم اختصاصی جئون شدی از کجا میدونستی قراره اون پسر کابوس زنده ای توی زندگیت باشه. ___________________________________ سر تیتر خبر ازدواج تاریخی ر...