از حسی که آغوشش بهم میداد آروم شدم،شاید بعد اینکه متوجه شدم بوش اون چیزی نبوده که داخل سرم می چرخیده.
موهاش رو نوازش کردم و سرش رو بوسیدم :
- بهم اجازه میدی؟
سوالی سرش و بالا اورد:
-میخوای چیکار کنی؟لبخند کمرنگی زدم:
-همون کاری که دیشب ناتموم موند.
مردد نگاهم کرد،انگار داشت با خودش جدال می کرد.
گونه هاش قرمز شده بودن و بعد چند دقیقه اروم سرش رو تکون داد.انگشتام رو توی موهای نسبتا بلندش حرکت دادم و سرش رو به سمت لبام کشیدم.
آروم لبم رو روی لبش گذاشتم و شروع کردم به بوسیدنش.
انگشت های کوچیک و ظریفش روی صورتم نشست و آروم لب هاش رو روی لبم تکون می داد.
نوک زبونم رو روی لبش کشیدم و با ریز با زبونم لبش رو نوازش کردم.
دستم زو از روی لپش پایین بردم و به روی کمرش رسوندم و آروم کمر باریکش رو فشار دادم.خودش رو بیشتر سمت تنم کشید و پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد.
دستش سمت دکمه های پیرهنم رفت و دونه دونه بازشون کرد.
بوسمون رو عمیق تر کردم و زبونم رو وارد دهنش کردم.
گوشه گوشه ی دهنش رو مزه مزه میکردم و با ولع می بوسیدمش.اروم روی کمرم نشست و پایین تنش رو روی پایین تنم می کشید.
لمس بدنش اونم اینطور، موج لذت زیادی رو به وجودم می بخشید.
زبونش رو روی زبونم کشید و انگشت هاش رو داخل موهام فرو برد.
دستم رو زیر لباسش بردم و با دستم پوست نرمه پشتش رو وجب می کردم.
گرما و لطافت بدنش تشویقم می گرد تا بیشتر ادامه بدم.لب پایینش رو تو دهنم گرفتم و عمیق و محکم مک زدم.
حالش دگرگون شده بود.
اروم ناله کرد که داخل دهنم خفه شد.
دست هاش رو اغواگرانه روی شکمم می کشید و از حرکاتش معلوم بود،کم کم کنترلش رو از دست داده.چرخوندمش و روی تخت قرارش دادم.
روش خیمه زدم و تیشرت تنش رو به سمت بالا هل دادم.لبم رو روی شکمش گذاشتم و شروع کردم به مکیدن و کبود کردنه پوست سفیدش.
دست هاش رو روی شونم گذاشتم و بی اراده ناله کرد.
به بدنش تاب می داد.
زبونم رو مهمون ردهای کبودی رو شکمش کردم و روی هر کدومشون می لغزوندمش.
آروم آروم تنم رو بالا تر کشیدم و تیشرتش رو کامل از سرش بیرون کشیدم.
زبونم رو روی یکی از نیپلاش کشیدم و مک عمیقی بهش زدم.
این دفعه نالش عمیق تر شد.
با پاشنه پاش به تخت فشار اورد و به میله های بالای تخت چنگ انداخت.از بی قرار کردنش لذت می بردم.
دستم رو سمت رونش بردم و بعد فشار دادنش به بوتش رسوندم تو مشتم فشارش دادم.روی آرنجش نیم خیز شد و با چشم های خمارش که به زور باز بودن بهم خیره شد:
-خواش می کنم... تمومش کن.سمت صورتش خزیدم و دوباره رو تخت خوابوندمش،
با فشار دو لبه ی لباسمو از هم فشار دادم و باقی دکمه هاش کنده شدن و به اطراف افتادن.
پیرهنم رو از تنم در آوردم و به تنم اجازه دادم، بالا تنه برهنش رو ذره به ذره بی مانع لمس کنه.
موازی صورتش لب زدم:
-چی رو تموم کنم؟
YOU ARE READING
𝗦𝗶𝗹𝗲𝗻𝘁 ɪɴ ᴛʜᴇ 𝗗𝗮𝗿𝗸
Werewolfچه حسی داره وقتی متوجه میشی ۱۹ ساله درون خودت یه گرگ خوابیده داری؟ یه دنیای دیگه اونطرف جنگل که متعلق به توئه... ژانر:امگاورس_رومنس_اسمات🔞 کاپل ها : مینسونگ و چانلیکس و ... آنگوئینگ