Three

439 74 5
                                    

"Holding on too tight, Head up in the clouds."

"محکم بهت چسبیدم، حواسم نیست."

هرروز به عکس هامون نگاه میکنم.

عکس‌های بغل کردنمون.

دست تو دست هم

و بوسیدن.

قسمت مورد علاقه من،

بوسه هامون.

لبای تو خیلی نرم بودن.

انگار داشتم پنبه هایی رنگی میبوسیدم.

من عاشق بوسه هامون بودم

بوسه های تو.

گاهی اوقات داخلشون غرق میشم.

به عکس هامون برای ساعت ها نگاه میکنم.

یکی از مورد علاقه هام برای شام بود. 

شام آشنایی تو با پدر و مادرم.

خیلی مضطرب بودی،

مُدام پای من رو فشار میدادی.

بهترین حس توی دنیا.

تو یه چیز خنده دار گفتی،

مثل همیشه.

هممون خندیدیم

و به هم نگاه کردیم.

مادرم از ما یک عکس گرفت.

چشم هامون با شهوت برق میزد.

ما عاشق همدیگه بودیم.

یا واقعا اینجوری بود...؟

Dancing with your ghost | TranslatedWhere stories live. Discover now