Fourteen |!!!|

360 62 8
                                    

-محتوای خودکشی-
____________________________________

می‌خوام انجامش بدم.

به پدر و مادرم شب بخیر گفتم.

بغلشون کردم، طولانی تر و محکم تر از همیشه.

بهشون گفتم عاشقتونم. 

قبل از اینکه جیونگ گیو به اتاقش بره،

بهش شب بخیر گفتم و بغلش کردم.

معمولا این کار رو نمی‌کردم

ولی امشب فرق داره.

اون فکری درموردش نمی‌کنه.

زمزمه کردم که دوستت دارم،

قبل از اینکه به اتاق ایون جین برم.

اون قراره سخت ترینش باشه.

خواهر کوچولوی من

اون همه چیز رو به من می‌گفت

و من هم همینطور.

توی بغلم گریه کرد وقتی دوست پسرش

قلبش رو شکست.

اون اولین نفری بود که راجبمون فهمید.

به سمت اتاقش رفتم

پشت میز نشسته بود و تکالیفش رو انجام می‌داد.

محکم بغلش کردم

اون هم بغلم کرد.

"خیلی زیاد دوست دارم ایون جین"

اون هم بهم گفت دوستت دارم.

موهاش رو بوسیدم و ازش جدا شدم.

لبخند دردناکی بهش زدم

اون هم بهم لبخند زد.

"دوستت دارم"

یکبار دیگه، برای آخرین بار بهش گفتم.

"منم دوستت دارم ته ته"

با لبخند غمگینی گفت.

به سمت اتاق خودم رفتم و در رو قفل کردم.

نفس عمیقی کشیدم قبل گره زدن طناب به سقف.

مطمئن شدم که سفته.

قطره های اشک شروع کردند به پایین اومدن از چشم هام.

رفتم و روی صندلی ایستادم.

"آمادم که ببینمت کوکی"

با لبخندی که در تضاد چشم هام بود گفتم؛

قبل از اینکه سرم رو توی حلقه طناب بزارم.

صندلی از زیر پام کنار رفت

و بدنم بین زمین و هوا موند.

و بلاخره

همه چیز شروع کرد به سیاه شدن

و میدونم که قرار دوباره با تو باشم عزیزم.

-پایان

Dancing with your ghost | TranslatedHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin