-محتوای خودکشی!-
___________________________________"من هرشب با روحت میرقصم"
صحبتم رو تموم کردم.
و به اطراف نگاه کردم.
همه جا چشم های اشک آلود میدیدم.
و بعد به پایین نگاه کردم.
بدنت رو دیدم.
خوابیده داخل طابوت.
و این لحظه ای بود که بدنم بی حس شد،
رو زانو هام فرود اومدم
و وحشتناک هق هق میکردم
جیمین کنارم اومد.
کمکم کرد بلند شم.
بغلش گرفتم و باز هم گریه کردم.
همونطور که توی بغل تو گریه میکردم.
و دقیقا مثل همون شبی که مُردی.
شبی که زندگی خودت رو گرفتی.
اون شب بدترین شب زندگی من بود.
اون شب،
من فریاد کشیدم،
جیغ زدم،
گریه کردم،
و مهم تر از همه
من کسی که عاشقش بودم رو از دست دادم.
و خودم رو سرزنش میکنم.
خودم رو بخاطر مرگت سرزنش میکنم، جونگکوک.
YOU ARE READING
Dancing with your ghost | Translated
Fanfiction"عزیزم، چرا باید میرفتی؟ من هنوزم مال توئم ." برگرفته شده از اهنگ 'dancing with your ghost -by sasha sloan' Vkook/Kookv ~author: indecisivemultistan