Part 6

865 164 255
                                    

"جیون"

توی تختش نشسته بود نگاهشو روی اسکرین لپتاپ و جزوش میچرخوند اما هرلحظه چشماش بیشتر گرد و نگاهش وحشت زده میشد،با ناله شروع کرد به غر زدن همزمان موهاشو به هم میریخت.

_اوه سهون لعنت بهت من حتی یک کلمه هم نمیفهمم.

دست از کندن موهاش کشید و دوباره با کلافگی جزوش خیره شد.

_یعنی نایون واقعا حتی به جزوه هم نیازی نداره؟ولی چجوری؟

سرشو برگردوند و نگاهی به ساعت روی میزش انداخت،تقرییا ۱۲ ظهر بود و از صبح هیچ پیشرفتی نکرده بود.واقعا دلش میخواست نایونو شکست بده پس چاره ای جز کمک گرفتن از بکهیون نداشت.
وسایلشو از روی تختش برداشت و بعد از اینکه نفس عمیقی کشید و زیرلب خودشو سرزنش کرد راه افتاد.
.....

بکهیون مشغول نوشیدن قهوش بود و از پنجره اتاق کارش به باغ توی حیاط عمارت خیره شده بود،با اینکه خورشید تابستون هنوز به خوبی میتاپید اما بکهیون نگران شروع پاییز بود.
پاییز رو دوست نداشت و هر بار توی آخرین ماه پاییز اون اتفاق تلخ براش تکرار میشد و نزدیک شدن بهش مثل کابوس بود.
با صدای ضربه ای که به در اتاق خورد از فکر بیرون اومد و بدون اینکه روشو برگردونه با گفتن "بیا داخل" اجازه ورود رو به کسی که بیرون اتاق بود داد.
جیون درو یکم باز کردو با ناامیدی و با تردید پرسید.

_میتونی کمکم کنی؟

بکهیون با صدای جیون روشو سمت اون برگردوند و با دیدن کتابا و لپتاپ توی بغلش متوجه منظورش شد،آروم سمت میزش برگشت و فنجون قهوشو روی میز گذاشت.

_بیا اینجا.

جیون با تردید خودشو کشید داخل و طبق عادت درو پشت سر خودش بست.
بکهیون روی صندلیش نشست و عصاشو به میز تکیه داد و منتظر جیون موند..اون آروم آروم سمتش اومد و وسایلشو روی میز گذاشت.میدونست که بکهیون سوالی نمیپرسه پس خودش جزوشو باز کرد و جلوی بکهیون گذاشت.

_من واقعا سر در نمیارم اینا چیه!!

بکهیون یه نگاهی به جزوه جیون انداخت و بعد از چند ثانیه سرشو بالا آورد و با شک نگاهش کرد.

_مگه خودت اینارو ننوشتی؟!

جیون چند ثانیه بهش خیره شد و بعد با خجالت لباشو جمع کرد و سرشو به دو طرف تکون داد.

_راستش دوستم سجونگ...

حرفشو کامل نکرد و سعی کرد اعتماد به نفسشو جلوی بکهیون حفظ کنه و چهره جدی ای به خودش گرفت.

_بهرحال،میتونی یکمشو بهم یاد بدی،اگه بتونم خطشو یاد بگیرم بعدش راحت میتونم بقیشو بدون کمکت بخونم.

بکهیون با خونسردی نگاهشو از اون گرفت و با نگاهش به صندلی کنار پنجره اشاره کرد.

_اونو بیار و بشین.

𝑳𝒊𝒍𝒚 𝑶𝒇 𝑻𝒉𝒆 𝑽𝒂𝒍𝒍𝒆𝒚 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓Where stories live. Discover now