Part 32

519 121 61
                                    

سهون از ماشین پیاده شد و همزمان که گوشیشو از جیب کتش درمیاورد نگاهی به ساختمون انداخت.
هنوزم از کاری که داشت انجام میداد مطمئن نبود اما ترس از دست دادن دوباره‌ی سجونگ اونو به اینجا کشونده بود.
نفس عمیقی کشید و نگاهشو اطرافش چرخوند و با کلافگی موهاشو به‌هم ریخت.
بالاخره بعد از چندلحظه مبارزه کردن با خودش با سجونگ تماس گرفت و منتظر موند تا اون جوابشو بده.
خیلی زود سجونگ با صدایی که مشخص بود از اینکه سهون این ساعت شب باهاش تماس گرفته گیج شده جوابشو داد.

"بله سهون شی؟!"

سهون حس میکرد حتی یک کلمه هم نمیتونه به زبون بیاره و درواقع حتی نمیدونست چه بهونه‌ای باید برای اینجا بودنش بیاره.

_عو سجونگ، تو کجایی؟

"من؟ خب...الان خونه‌ام، اتفاقی افتاده؟!"

سهون بی اراده تندتند سرشو به دوطرف تکون داد و باعجله جوابشو داد.

_نه نه راستش،من الان بیرونم،دلم میخواست با یکی صحبت کنم و کسی جز تو به فکرم نرسید.

با اینکه کاملا غیرمنتظره بود اما سجونگ با شنیدنش خوشحال شد،اونا حالا باهم دوست بودن و سجونگ بدش نمیومد بیشتر با سهون وقت بگذرونه و همزمان که بلند شد تا حاضر بشه با خونسردی جوابشو داد.

"بهم بگو کجایی من خودمو بهت میرسونم."

سهون از اینکه اون انقدر خونسرد و عادی جوابشو داده بود جا خورد اما این به نفعش بود که حالا سجونگ بعد این مدت احساس نزدیکی بیشتری باهاش میکرد.

_راستش من...همینجام.

سجونگ جلوی در اتاقش ایستاد و با گیجی برگشت و ‌نگاهشو توی فضای خونه چرخوند.

"کجایی؟!"

سهون این‌بار با صدای آروم‌تری جواب داد.

_بیرونِ ساختمونی که توش زندگی میکنی.

چشماش از تعجب گرد شد،در واقع این آخرین چیزی بود که انتظارشو داشت.
سمت آشپزخونه دویید و خودشو به پنجره رسوند و پرده رو کنار زد.
با دیدن سهون که به ماشینش تکیه داده فکش افتاد و دستشو جلوی دهنش گذاشت.
دوباره دستشو از جلوی دهنش برداشت و پرده رو کنار زد تا برای بار دوم سهونو ببینه و مطمئن شه که توهم نمیزنه اما این‌بارم اون همونجا بود.
با اینکه صورتشو نمیدید اما کاملا مشخص بود که اون خودشه.

_دیدمت.

سهون با این حرف سجونگ تکیه‌اشو از ماشین گرفت و سمت ساختمون برگشت،سرشو بالا گرفت و‌ متوجه سجونگ که پشت پنجره ایستاده بود شد.
لباشو به داخل جمع کرد و دستشو بالا برد و اشاره کرد که بیاد پایین.
سجونگ تندتند سرشو به نشانه تفهیم تکون داد و با عجله رفت تا لباساشو عوض کنه.

𝑳𝒊𝒍𝒚 𝑶𝒇 𝑻𝒉𝒆 𝑽𝒂𝒍𝒍𝒆𝒚 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓Where stories live. Discover now