Part 33

629 132 136
                                    

لیلی هم داره تموم میشه (: این پارت خاصه کامنتاشو بترکونیدا❤

______________________________________

بکهیون بعد از تموم کردن کاراش از اتاق کارش بیرون اومد و نگاهشو توی سالن نشیمن چرخوند و نفس عمیقی کشید.
به ساعت مچیش نگاه کرد،پنج بعد از ظهر بود و الانا بود که جیون از عمارت چانیول برگرده و فقط امیدوار بود بعد از برگشتن اون مادر جی‌هیون با حرفاش آزارش نده.

براش مهم نبود اگه مادر جی‌هیون تمام روز اونو بخاطر اتفاقات گذشته سرزنش میکرد چون حق با اون بود و حتی خودشم بخاطر اون تصادف هنوز خودشو نبخشیده بود،اما دلش نمیخواست احساسات جیون آسیب ببینه چون اون هیچ تقصیری نداشت.
با صدای باز شدن در عمارت روشو برگردوند و متوجه برگشتن جیون شد.
اون جلوتر میومد که با دیدن بکهیون که با فاصله چندمتر ازش ایستاده همونجا متوقف شد و بهش خیره شد.

فکرش تمام روز کاملا درگیر بود و حالا خسته بود اما بکهیونو از لبخندش دریغ نکرد.
بکهیون کاملا متوجه خستگی اون شد و درکش میکرد،هردو روزای سختی رو میگذروندن و بکهیون مطمئن بود هرچقدرم که جیون تظاهر به قوی بودن کنه اما شنیدن اون حرفا باعث میشه آسیب ببینه.
لبخند زد تا به جیون اطمینان بده حالش خوبه.

_چه عاشقانه‌!

با صدای مادر جی‌هیون لبخند هردو از روی لباشون محو شد و نگاهشونو به اون که از آشپزخونه بیرون اومده بود و با نگاه بدی بهشون چشم دوخته بود دادن.
با تمسخر شروع کرد به کف زدن و با قدمای آرومی بهشون نزدیک تر شد.

_خیلی خوبه،دیدن این همه عشق بینتون باعث میشه گاهی به این فکر کنم که شماها بیشتر از یک ساله که عاشق همدیگه ‌این!

بکهیون با کلافگی نگاهشو به صورت اون داد و با گیجی نگاهش کرد.

_منظورتون چیه؟

اون با نفرت نگاهشو از بکهیون گرفت و به جیون اشاره کرد.

_شاید اونم همدستت بوده.

جیون اخم کرد و نگاهشو بین اون دونفر چرخوند،نمیفهمید اون درمورد چی حرف میزنه و گیج شده بود.
چندلحظه با خودش فکر کرد و خیلی ناگهانی یاد حرفای نایون افتاد،اون بهش گفته بود که مادر جی‌هیون بعد از مرگ دخترش بکهیونو باعث مرگ اون میدید و با اطمینان میگفت که اون دخترشو کشته.
حالا میفهمید منظور اون از این حرف چی بود و کاملا شوکه شد.
بکهیون دستشو مشت کرد و نفس عمیقی کشید.

_مادر،لطفا متهم کردن جیونو تمومش کنید،اون هیچی درمورد گذشته نمیدونه پس خواهش میکنم اونو درگیر این مسائل نکنید.

اون بی توجه به حرفای بکهیون شروع کرد به گریه کردن و همزمان باصدای بلندی داد میزد.

_چرا فقط نمردی؟چرا تو هم همراه جی‌هیون نمردی؟چرا فقط دختر من باید میمرد؟

𝑳𝒊𝒍𝒚 𝑶𝒇 𝑻𝒉𝒆 𝑽𝒂𝒍𝒍𝒆𝒚 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓Where stories live. Discover now