_ته ته بیا بریم بیرون
+نمیام هیونگ..
_من نمیزارم همش تو خونه بشینی و اینه هارو بشکونی و به کوک زنگ بزنی و گریه کنی بلند شو تو مثلن یه مدل سرشناسی میدونی چقد برای نامجون سخته ک تورو اینطوری ببینه کلی درخاست بازیگری داشتی ک نامجون همشو رد کرده بلندشو بریم بیرون
جین با زور و اسرار تهیونگ و اماده کرد و مطمئن شد کسی نمیشناستش
+من حتی نمیتونم با خیال راحت برم بیرون.. نمیتونم دستشو بگیرم و...
_بسته بسته.. بیا فقط خوش بگذرونیم هوم؟
جین تهیونگ برد سمت مغازه مورد نظرش
تهیونگ با دیدن مغازه پاپی فروشی انگار جون دوباره گرفته بود+جی.. جین؟ ؟؟
_یپ بیا بریم ارزوتو براورده کنیم
با ذوق به پاپیای کوچولویی ک تو قفسای نسبتن کوچیکی بودن نگا کردم
+اه من همشونو میخام
_خوش اومدین اوه شما کیم تهیونگ هستین؟؟! میش یه عکس باهم بگیریم؟
اه چطوری شناختم؟
+ام حتما
=متاسفم نمیتونین عکس بگیرین لطفا بزارین خریدمونو بکنیم
با تعجب به لحن قاطع جین دقت کردم چقد خوبه ک اینقد قویه
داشتم درمورد جین فکر میکردم چشمم افتاد به سگ کوچولویی که ته ته قفسش کز کرده بود تو خودش+جینا جینا نگا کن بیا نگاش کن
دست جینو کشیدم سمت قفس
_نژاد پامرانینه مشکل فیزیکی داره فک نکنم به درد شما بخوره
=بغلش کن ببین میتونع باهات ارتباط برقرار بکنه؟
ازین ک فروشنده رو به هیجاش نمیگرفت نهایت لذت و میبردم
چطوری اینقد حالم خوب شد؟ انگار داشتم به نبود کوک تو زندگیم عادت میکردم انگار داشتم شبیه جین میشدم
دستمو اروم نزدیکش کردم و اروم نازش کردم و بعدش کشیدمش توی بغلم+ایگو این خیلی کیوته
_بازم میگم اون مشکل...
=قیمتش لطفا
_اقای کیم بادیگاردتون زیادی بی تربیت تشریف دارن
=من دوستشونم سماعم در نقش فروشنده وظیفته به مشتری خدمات برسونی میدونی میتونم ازت شکایت کنم؟؟
_میدونی چندسال ازت بزرگترم بچه؟؟
+هیونگ میش زودتر بریم؟
جین حساب کرد و بردم سمت مغازه دیگه ای تا برای عوض جدید خانوادمون وسیله بخریم
~~~~