Part 23

334 56 4
                                    

_ته ته بیا بریم بیرون

+نمیام هیونگ..

_من نمیزارم همش تو خونه بشینی و اینه هارو بشکونی و به کوک زنگ بزنی و گریه کنی بلند شو تو مثلن یه مدل سرشناسی میدونی چقد برای نامجون سخته ک تورو اینطوری ببینه کلی درخاست بازیگری داشتی ک نامجون همشو رد کرده بلندشو بریم بیرون

جین با زور و اسرار تهیونگ و اماده کرد و مطمئن شد کسی نمیشناستش

+من حتی نمیتونم با خیال راحت برم  بیرون.. نمیتونم دستشو بگیرم و...

_بسته بسته.. بیا فقط خوش بگذرونیم هوم؟

جین تهیونگ برد سمت مغازه مورد نظرش
تهیونگ با دیدن مغازه پاپی فروشی انگار جون دوباره گرفته بود

+جی.. جین؟ ؟؟

_یپ بیا بریم ارزوتو براورده کنیم

با ذوق به پاپیای کوچولویی ک تو قفسای نسبتن کوچیکی بودن نگا کردم

+اه من همشونو میخام

_خوش اومدین اوه شما کیم تهیونگ هستین؟؟! میش یه عکس باهم بگیریم؟

اه چطوری شناختم؟

+ام حتما

=متاسفم نمیتونین عکس بگیرین لطفا بزارین خریدمونو بکنیم

با تعجب به لحن قاطع جین دقت کردم چقد خوبه ک اینقد قویه
داشتم درمورد جین فکر میکردم چشمم افتاد به سگ کوچولویی که ته ته قفسش کز کرده بود تو خودش

+جینا جینا نگا کن بیا نگاش کن

دست جینو کشیدم سمت قفس

_نژاد پامرانینه مشکل فیزیکی داره فک نکنم به درد شما بخوره

=بغلش کن ببین میتونع باهات ارتباط برقرار بکنه؟

ازین ک فروشنده رو به هیجاش نمیگرفت نهایت لذت و میبردم
چطوری اینقد حالم خوب شد؟ انگار داشتم به نبود کوک تو زندگیم عادت میکردم انگار داشتم شبیه جین میشدم
دستمو اروم نزدیکش کردم و اروم نازش کردم و بعدش کشیدمش توی بغلم

+ایگو این خیلی کیوته

_بازم میگم اون مشکل...

=قیمتش لطفا

_اقای کیم بادیگاردتون زیادی بی تربیت تشریف دارن

=من دوستشونم سماعم در نقش فروشنده وظیفته به مشتری خدمات برسونی میدونی میتونم ازت شکایت کنم؟؟

_میدونی چندسال ازت بزرگترم بچه؟؟

+هیونگ میش زودتر بریم؟

جین حساب کرد و بردم سمت مغازه دیگه ای تا برای عوض جدید خانوادمون وسیله بخریم

~~~~

••My Baby Boy••Donde viven las historias. Descúbrelo ahora