Part 19 اون تیر خورده

469 69 2
                                    

Kook:)

با صدای دوباره گریه جیمین بهش نگا کردم

+گفدم حالش خوبه

_هق... اون تیر.. هق خورده..

+ولی حالش خوبه

_تو.. هق.. نمیتونی درک.. هق.. کنی.. تهیونگ تیر.. هق.. هق.. نخورده... هق

_اونا... اونا نمیزارن من.. هق.. هق..هق..برم پیشش

+جیمینا بیا اینجا

_ننهههه من یونگیمو میخوااممم من تازه پیداش کررررددممممم

*تق تق

+بله؟

=منم

+بیا تو هوپی

=سلامم

_هووپپیی حالش خوبه؟؟؟؟ خیلی درد داره؟؟؟؟ ازم عصبیه؟؟؟؟ نام... نامزدش رسیده؟؟؟ باباش نمیزاره من ببینمش بگو ک حالش خوبه

=اروم باش جیمین اومدم بهت ی چیزی بگم

_هق.... هق.. هق..

=یونگی داره برمیگرده کر.....

_ننننهههههههههه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

+شوخی میکنی؟؟؟

=قرار بود نامجون بگه اما ب خاطر کارای تهیونگ نتونس... لطفا بزار صحبت کنم

_😭😭😭😭😭😭😭😭

_چرا... چرا باباش نمیزاره ببینمش؟؟ من اصن باباشو نمیشناسم

=تو باید از مامانت بپرسی ک مین یونگی کیه من فقط بهت بگم ک یونگی دوست داره و میدونم ک توعم دوسش داری

بعد این حرف هوپ حتی گریه جیمینم قط شده بود با تعجب ب هوپ زل زده بود

_او..اونم منو. دوس داره؟؟؟؟.. من توهم نزدم؟؟؟ کوک.. کوکی من بیدارم؟؟؟

دوباره بغض کرد

_من میخوام ببییننممش‌‌‌‌‌ششششششش😭😭😭😭😭

+جیهوپ تو باید بگی ک چرا بابا یونگ نمیزاره جیمین نزدیک یونگ بشه

=من واقعا نمیتونم اینو توضیح بدم.. اومدم ازتون خدافظی کنم.. و اینو ب جیمین بدم

ی نامه از جیبش دراورد گذاشت جلو جیمین

=ما امشب پرواز داریم یونگ با من و نامزدش میاد بیا قبل رفتن ببینش باباش نیس

=خداحافظ بچه ها

+مراقب خودتون باشین

بعد از خداحافظیو کارای کلیشه ایش من موندم و گریه های موچیم

+بلندشو بریم بیرون

_جونگ کوک

+جانم

_من یادم بود..

+چیو؟؟؟

_من میدونسم یونگی دوست بچگیامه.. نتونسم بهش بگم چون فکر میکردم اون منو یادش نمیاد..

••My Baby Boy••Donde viven las historias. Descúbrelo ahora