Part 14تهیونگ روی کوک کراش داره😮✨

589 91 1
                                    

Kooki:)

با حس تکونای پی در پی توی بغلم لای چشممو باز کردم و با ی بچه گربه رو ب رو شدم ک سعی داش از بغلم بیاد بیرون پس چشمامو بستم و دستامو تنگ تر کردم

_اهههه این چرا اینقد محکمه باز کن دیگه

و بازم شرو کرد ب تکون خوردن نمیتونسم جلو خنده هامو در برابر این بچه گربه کیوت بگیرم

از تلاش ک خسه شد سرشو کوبید ب سینم

_چرا اینقد قویه اخه اینم پسره منم پسرم دیگ

_اههه امروزم ب صبونه نرسیدم

_چقد بدنش گرمه... گرممه

اوووه کیوتییی ی خوردع فشار دسمو کم کردم تا ی خورده راحت باشه

_اووممم کوکی مرسی

با تعجب چشامو باز کردم.. این میدونس من بیدارم؟؟
اما اون هنوز سرش رو سینم بود

_کوکی...
_کولوچه
_کوک
_جونگ کوک

یهو سرشو اورد بالا ک سرش خورد ب فکم (ها ها ها انتظار چی داشتین 😁)

+اااخخخخخ حواست کجاس بچه

_اوه اوه ببینمت... ااههه دساتو باز کن بزار ببینم چیشده

_جونگ کوم دستو باز کن ی وقت چیز جدیـ...

لبمو گذاشتم رو پیشونیش تا ارومش کنم

روی پیشونیش لب زدم

+من حالم خوبه بیب.. خوب خوابیدی؟؟؟

_ا.. اره

=تهییووننگگگییییی

بعد این صدا در ب شدت باز شد ک مساوی شد با پرت شدن من از تخت

+ااااخخخخخخخخ

_اوه کوکی

=ااا شما دوتا باهم بودین؟؟؟؟

این بچه کی اینقد زورش زیاد شد؟؟؟؟

_هوپی نگا کن کوکی چیزیش نشده باشه

جیهوپ اومد بالاسرم

=خخخخخ چرا شبیه ستاره دریایی شدی بلند شو بابا

از شونم گرفت و بلندم کرد

_خوبی؟؟؟؟

+بله بله خوبم

=صصببب ببخخخیییررررر

با قیافه پوکر زل زدم این ادمی ک مث خر انرژی داشت

+صبونتو بخور باید بریم شرکت

و ب سمت اتاقم رفدم ک سر راه ب مامانم بر خوردم ک از اتاق من میومد
اما ب خاطر بحث دیشب بدون توجه از کنارش رد شدم و رفدم تو اتاقم

%کو...

*بووومممم

درو کوبیدم ب هم تا بفهمه واقعا ازش ناراحتم

••My Baby Boy••Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin