part 10

904 128 99
                                    

لیسا
صدای زنگ گوشیم ک بلند شد چشامو وا کردم ولی نمیتونستم تکون بخورم جنی پاهاشو دورم حلقه کرده بود دستاشم انداخته بود دورم دیشب ک از رستوران برگشتیم جنی اومد تو اتاق من جانگ کوک رفت پیش تهیونگ ی تکونی به خودم دادم و اروم صداش زدم ولی انگار ن انگا برا همین بلند سرش داد کشیدم ک یهو تو جااش تکون خورد و عین این سکته ایا چشاشو وا کرد نشست
دودقه طول کشید تا اپدیت شه یهو برگشت سمتم
جنی:روانیییی مگه کرم داری اونطوری داد میزنی
پاشدم رفتم سمت دسشویی
من:میخواسی ازم به عنوان ی عروسک استفاده نکنی
در دسشویی بستم مسواک زدم بعدم اماده شدم از اتاق اومدم بیرون ک دخترا پشت میز صبونه نشسته بودن
بعد از ی صبونه مختصر سوار ماشین شدیم
پیش بسوی دانشگاه

اخخخخ کمرم نصف شد پشت صندلیای کلاس تو ماشین منتظر بچه ها بودم بیان همه ک سوار شدن رفتیم خونه خودمون ولو کردیم رو مبل
جیسو:الان باید پاشیم نهار درست کنیم؟
جنی:معلومه ک ن چه وضعشه یبارم پسرا غذا درس کنن
من:موافقم
جنی:تهیونگگگگگگ تهیووووونگگگگگ
تهیونگ:عههه چرا صداتو گزاشتی رو سرتت بلههه
من:چرا همش ما باید غذا درس کنیم ازین ببعد تقسیم کار میکنیم
جانگ کوک از اتاق اومد بیرون و رو مبل لم داد
جانگ کوک:شما هیچوقت از ما نخواستین ولی اگ میخاین حله امروز نهار با ما
بعدم با پسرا رفتن تو اشپزخونه
نهارو ک خوردیم رفتیم تو پذیرایی انصافا دستپختشون خوب بود البته بهتره بگم دستپخت جین..
تهیونگ:بچه ها بیاین چشمک بازی کنیم هرکی باخت باید هرکاری ک آس میگه رو انجام بده همه موافقت کردن
ورقا رو پخش کردن اروم ورقمو نگاه کردم ایول اس دست من بود به همه چشمک زدم جز تهیونگ و جانگکوک به تهیونگم چشمک زدم همه کارتاشونو انداخته بودن وسط به جز جانگکوک حالا نوبت اون بود حدس بزنه اس دست کیه فقط خدا خدا میکردم غلط بگه
جانگکوک:اوک دست جنیه
من:غلط گفتی دست من بود
ی لبخند شیطانیم زدم ک حساب کار دستش اومد
رنگ جانگکوک پرید
جانگکوک:خب..الان چیکار کنم
من:ی کار خیلی راحت مثل اب خوردن
تهیونگ:زود بگو همرو راحت کن دیگه
من: چرا عجله داری نوبت توهم میرسه حالا کاری ک باید بکنی جانگکوک شی پاشو با باسنت رو هوا بنویس قسطنطنیه
با این حرفم همه بچه ها ترکیدن از خنده

جنی

انقدر از کار لیسا خندم گرفت ک اشکم درومد جانگکوکم با پررویی تمام پاشد این کارو کرد البته جزییاتشو نمیگمم دیگه
ولی انقدر خندیدیم ک دلدرد گرفتیم جانگکوک خودشم خندش گرفته بود...
دست بعد رزی ورقارو بر زد و پخش کرد همه ورقاشونو نگا میکردن اس دست من بود
یکی یکی به همه چشمک زدم جز؟؟ بله تهیونگ
همه ورقاشونو انداختن جز تهیونگ
من:خب حدس بزنید
تهیونگ: اوم جیسو؟؟
من ک سعی میکردم نخندم گفتم
من:نخیر دست منه..حالا ی کار میگم ک راحت باشه
تهیونگ:چیه؟بگو دیگه دختر جوون مرگ شدم
خندیدم و گفتم:باید ارایش کنی
همه اول شوکه شدن باز گفتم
من:تهیونگ باید پاشی ارایش کنی ازت عکس بگیرم
همه خندیدن
تهیونگ:خدایا اخه این شانسه ما داریم؟؟
رزی رفت لوازم ارایششاشو اورد و تهیونگ ارایش کرد
ما ک غش کرده رودیم از خنده پسراهم نمیدونستن بخندن یا گریه کنن
قیافه تهیونگ دیدنی شده بود
من سریع رفتم دوربین اوردم لیسا و جیسو هم تهیونگو نگه داشتن من عکس گرفتم
تهیونگ با عصبانیت اومد دوربینو بگیره منم را خنده انداختمش تو لباسم ک همه دیگه مردن از خمده
تهیونگ:جنی مث ادم دوربین بده من
من:خب اگه ندم؟
ختهیونگ:خودم بر میدارم
من چشام چارتا شد
من:خاک تو سرت جرعتشو نداری اخه
بعدشم سریع در رفتم تو اتاق لیسا دوربین و قایم کردم
بعد ک برگشتم با یه لبخند گشاد نگاش کردم
دست بعدم رزی برد و جیمین مجبور کرد بستنی بخره
جیمین رفت بیرون تا بستنی بخره و تهیونگ پشت اتاق ما پرسه میزد..
داشتم میرفتم تو اتاق ک بازوم گرفت و میخواست به زور بیاد تو اتاق که تمام بدنم انداختم روش هلش دادم اما فقط دوسانت تکون خورد که همونم کافی بود
سریع رفتم تو اتاق درو قفل کردم و عکسارو ریختم تو لبتابم ک اگ یوخ دوربین گرفت تو لبتابم باشه خیلی شیک پاشدم سریع رفتم بیرون که تهیونگ موهام و کشید
وایی لامصب انقدر دردم گرفت که منم موهاشو کشیدم و از دستش فرار کردم همه با چشای گشاد شده مارو نگا میکردن
من: جلوی این هرکول و بگیرین الان میاد منو محو میکنه
بچه هاخندید
جانگ کوک: ته ازیتش نکن دیگه بازیه باختین هرچی اونا بگنه
تهیونگ:به من گفتی هرکول؟
من:پ ن پ
تهیونگ دوید سمتم منم ی جیغ کشیدم رفتم پشت جین
تهیونگ: جین بگیرشش
جین:گناه داره بابا ولش کن...
تهیونگ ک از حرص داشت میمرد گفت
تهیونگ:ای بپوکی جین!!!
واسه تهیونگ یه چشمک زدمو با دخترا رفتیم تو اتاق
حوصلمون خیلی سر رفته بود و پیشنهاد کردم بریم تو سالون فیلم ببینیم
رفتیم دیدیم همه پسرا رو هم افتادن خوابشون برده
من:خب پاشو ی فیلم ترسناک بزار ببینیم
جیسو:باوشه
ی فیلم ترسناک محشر گزاشت ازونا که ادم زهرش میترکه
اوایل فیلم چرت بود ولی وسطاش تازه قشنگ شد
همه ساکت بودیم ک ی صحنه ترسناک یهو اومد جلومون ک چارتایی باهم جیغ کشیدیم پسرا بیدار شدن
جیمین:ای مرگ
رز:بیتربیت
جیمین:مارو از خواب ناز بیدار کردین طلبکارم هستین؟!
دستمو گزاشتم رو بینیم به نشانه سکوت تا ادامه فیلمو ببینیم
باز رفتیم تو حس فیلم که یهو یکی شونم و فشار داد و گفت:پخخخخخ!!!
من ک بیشتر دردم گرفته بود گفتم
من:ای خفه بمیری شونم منفجر شد لامصب
تهیونگ خندید و گفت
-حقته
جیسو:اه بس کنید دیگه بفهمیم فیلم چی شد
و اینبار هشت نفره بقیه فیلمو دیدیم
وسط فیلم همش این پسرا سوال میکردن که چی شد و این کیه و کی مرد و ایما که جیسو اعصابش خورد شد گفت
جیسو:ای بابا خب از اول بزارید..
جین:خب بزار حالا که میخای بزاری
جیسو هم رفت از اول گزاشت

roommateWhere stories live. Discover now