پارت 14

7K 726 100
                                    

جیهوپ :

داشتم ازقهوه تلخم لذت میبردم که دکتر وارداتاق شد
€چیشد؟
"قربان یکی ازدنده هاش شکسته واینطورکه من فهمیدم مارکاش دارن محومیشن
دستامو توهم قفل کردم ومنتظر ادامه حرفاش شدم
"اون پس زده شده فک نکنم زیاددووم بیاره چون خون بالامیاره واین بخاطر سندروم قلب شکستس
باانگشتام شقیشمو ماساژدادم
€باشه میتونی بری

کنارتخت روصندلی نشستم وبه صورت پسرک نگاه کردم خیلی شکسته بود اینو ازچهرش میشد تشخیص داد یاد خودم افتادم اون زمان که کینه من نسبت به اون دوتا شروع شد
فلش بک:
داشتم میرفتم لباسامو بردارم که صدای شلیک دوتاگلوله روشنیدم،اسلحمو درآوردم ویواش لای دروبازکردم بادیدن تهکوک که بالای جنازه پدرم وعموم ایستاده بودن خون تورگام یخ بست
_به نظرت اگه جیهوپ بفهمه چه واکنشی نشون میده
تهیونگ پوزخندی زد
×مطمئنن جامیخوره وناراحت میشه
دیگه نتونستم اونجاوایستم چون نمیخواستم خشمم دامنشونو بگیره ازعمارتمون بیرون رفتم وبه ایتالیا مهاجرت کردم اونجا فوت و فن مافیارو یادگرفتم وبعددوسال به کره برگشتم ناازشون انتقام بگیرم
پایان فلش بک

همینطورکه داشتم به اون روزافکرمیکردم صدایدناله ریزی شنیدم که ازاون پسرمیومد ازجاسوسم فهمیدم که اسمش جیمینه واونا کلی بلا سرش آوردن ولی دیگه خبری ازاون جاسوس نشد(جیمین بازور کشتش )آروم چشماشو بازکردوبه من نگاه کرد
+ت...و ...کی..هستی؟
شخص سوم :

€من جیهوپم حتما یه چیزایی ازم شنیدی درسته جیمین؟
جیمین دیگه ازهیچی تعجب نمیکرد تواین مدت انقدر اتفاقای مختلف براش افتاد که اینا پیشش هیچ باشن راجب جیهوپ ،آره میدونست اون دوتا همش راجب جیهوپ میگفتن
+میخوای...منو...بکشی؟
€خودت چی فکرمیکنی؟
+این کارو...بکن
جیهوپ اخم ریزی کرد
€نمیخوای التماسم کنی یامثلا ازم بخوای که نکشمت؟
+دیگه دوره منم تموم شده ...من ...تادوماه دیگه زنده نمیمونم جرعت خودکشی هم ندارم...اگه منو بکشی لطف بزرگی درحقم کردی
جیهوپ توچشمای جیمین برق اشتیاق ودیدواین ناراحتش میکرد
€من قرارنیست طبق خواسته توعمل کنم
همون لحظه دوتااز بادیگاردا بایه پسر وارداتاق شدن
"قربان این پسرداشت از دیوار عمارت بالا میرفت
جیهوپ برگشت وبه پسرنگاه کرد
€مین یونگی ؟
باتعجب گفت ویونگی فقط نگاش کرد
#جیمین حالت خوبه؟
جیمین همونطور که سرش وبرمیگردوند تایید کرد
€چه عجب ازین ورا
#ببین اینطوری حرف نزن فک میکنم اسکولی چیزی هستی
جیهوپ عصبی جلورفت ویغه یونگی وتودستاش گرفت ولی یهو یه احساسی بهش دست داد وچشماش به رنگ طلایی درومد
€جفت
یونگی فریاد زد
#چی داری میگی بروعقب
جیهوپ همونطورکه جلومیرفت سرشو توگردن یونگی بردو عمیق بوکشید
#هی چیکارمیکنی؟
جیهوپ توچشمای یونگی نگاه کرد
€فکرنمیکردم جفتم یه بتاباشه وتوجبهه مقابلم باشه
یونگی پوزخندی زد
#منم فکرنمیکردم جفتم یه دورگه باشه که ازقضادوست قدیمیم بوده و الان دشمنمه
جیهوپ ازیونگی فاصله گرفت و طول وعرض اتاقو طی میکرد
€میدونی من نمیتونم به جفتم آسیب بزنم چون تودنیافقط یکی ازش هست
#خب؟
€پیش خودم نگهت میدارم
یونگی باچشمای درشتش شروع به اعتراض کرد
#کی گفته میتونی منونگه داری؟شایدمن تورونخوام
جیهوپ قهقه ای زد
€دست بردار مین یونگی توازهمون اولم توکف من بودی قبول کن
#اصلا بوده باشم خب که چی ؟الان میخوام جیمینو باخودم ببرم
€و کی گفته میتونی؟
یونگی باخشم نگاهش کرد
#اون گناهی نداره
€همین که جفت اوناست یعنی گناه
#لعنتی توچرانمیفهمی اونا کاری باهات نکردن توچرانمیخوای قبول کنی
همون لحظه یکی ازافراد جیهوپ داخل اتاق شد
"قربان یکی زنگ زده با شما کارداره
جیهوپ یه تای ابروشو بالاداد
€بدش به من
مردگوشی وبه جیهوپ داد
€میشنوم
×خوب گوشاتو بازکن درسته یه زمانی جای هیونگمون بودی ولی الان وضع فرق کرده اگه یه تارمو ازسرش کم بشه زندت نمیزارم
€اوه خیلی پررویی کیم تهیونگ چطوربا من اینطوری حرف میزنی میتونم همین الان بکشمش
×لعنتی اون ربطی به مشکلات ما نداره
€چطورربطی نداره؟اگه بکشمش میتونم ازتون انتقام بگیرم
تهیونگ هوفی کشید
×چی میخوای؟
€خب اول بیایه قراربذاریم نظرت چیه ؟
تهیونگ بدون معطلی گفت
×قبوله
€(نیشخند)آدرسو براتون میفرستم بهتره تنها باشین چون خوشم نمیادیه مشت احمق دوروبرتون ببینم که فضاروتنگ میکنن
×باشه فقط بهش آسیب...
جیهوپ تلفن وقطع کردوسمت یونگی برگشت
€خب 2 ساعت دیگه میریم سرقرار
#چراانقدر بی شعوربازی درمیاری؟
جیهوپ لباشو جلودادباناراحتی گفت
€وای جفتم به من گفت بی شعور خجالت آوره
#چون هستی
جیهوپ دوباره قیافه جدی به خودش گرفت ودوتا ازافرادشو صداکرد
€ببندینش ونزارین کاراشتباهی بکنه یه ماشین برای 2ساعت دیگه حاضرکنین
"اطاعت
دومردبازوی یونگی وگرفتن وسعی داشتن اونو ازاتاق خارج کنن
#ولم کنین احمقا هوپ ازکارت پشیمون میشی
جیهوپ لبخندی زدوبوس هوایی برای یونگی فرستاد
€زیادشیطونی نکن بیب
یونگی آخرین دادو فریاداشو زدو توسط اون دومرد بیرون برده شد

×آدرس عمارت قبلیه جیهوپه
_چرااونجا؟
×نمیدونم

بعدازنیم ساعت به مکان موردنظررسیدن وازماشین پیاده شدن تهیونگ اسلحشو پشت لباسش قایم کردکوکم چوب بیسبال خاردارو یه کاردکمری تیز
_بریم؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید
×بریم

هردووارد عمارت قدیمی شدن وبه اطراف نگاه کردن همه جاخاک گرفته بود
€خیلی وقته ندیدمتون
جیهوپ که بالای پله ها ایستاده بود گفت ویواش ازپله ها پایین اومدو روبروشون اون طرف سالن ایستاد
_جیمین کجاست؟
€مثل اینکه خیلی عجله دارین،بیارینشون
دونفریونگی وبادستای بسته آوردن وروزمین نشوندن
×هیونگ؟
همینطورکه به یونگی نگاه میکردن یه مرد دیگه همراه جیمین توبغلش کنارجیهوپ ایستاد، این باعث خشم اون دوتاشد
×لعنت بهت
_فقط بگو چی میخوای؟
€ اینجارویادتونه؟
تهکوک بهم نگاه کردن دلیل این حرفارونمیفهمیدن
€همینجاپدروعموم وکشتین
_چی؟
تهیونگ بادهن بازنگاش میکرد این چی داشت میگفت؟
_یعنی همه اینا بخاطراین بود که فکرمیکردی ماکشتیمشون؟
€نمیتونین منو گول بزنین من حرفاتونو شنیدم
جیهوپ براشون تعریف کرد ازموقعی که پشت دربودتا حرفای جفتشون
€حتی ازفکرکردن بهشم عصبانی میشم و قلبم به دردمیاد که همچین کاری باهام کردین
اسلحشو درآورد وسمت جیمین نشونه رفت که باعث وحشتشون شد
×چ...یکارمیخوای بکنی؟
_هیونگ بندازش لطفا
€اونطوری صدام نزن چطوری میتونی منو هیونگ صداکنی وقتی ازپشت بهم خنجرزدین؟
×پس توهمه قضیه رونمیدونی
€همون قدرکه دیدم کافی بود
تهیونگ ادامه داد
×مااومدیم عمارت تا باهم بریم سریکی ازمحموله ها
فلش بک:
_بریم داخل منتظرش بشیم
×اوکی بریم
هردوتاوارد عمارت شدن وصدای بحث کردن شنیدن
*چراداری اینکارومیکنی من برادرتم
"برادر؟من فقط بخاطر اون سهام کوفتی باهات خوب بودم حتی برای پسرت بپا گذاشتم تابکشنش ولی نتونستن ،نگران نباش خودم میکشمش همونطورکه تورومیکشم
باشنیدن صدای اسلحه هردوفورا وارداتاق شدن وباجسم خونی پدرجیهوپ مواجه شدن
"شما دیگه کدوم خری هستین؟
تهیونگ اسلحشودرآورد وسمت قلب مردنشونه گرفت و شلیک کردچقدریه برادر میتونست پست باشه
_به نظرت اگه جیهوپ بفهمه چه واکنشی نشون میده
تهیونگ لبخندغمگینی زد
×مطمئنن جامیخوره وناراحت میشه
_اگه نمیفهمیدیم ممکن بود حتی یه بلایی سرجیهوپ بیاره
×آره
پایان فلش بک
€دارین دروغ میگین اینارو میگین که جون ملکتونو نجات بدین
×هیونگ ماچطورمیتونستیم این کاروباهات بکنیم تومثل برادربزرگترما بودی
#حق بااون دوتاست من که بهت گفتم پشیمون میشی
یونگی باخشم به جیهوپ گفت
جیهوپ سرشو پایین انداخت وقطرات اشک ازصورتش پایین اومدن نمیدونست چطوربااین واقعیت کناربیاد
_هیونگ ما ازت ناراحت نیستیم فقط جیمین وبهمون برگردون
+ن...ه
باشنیدن صداهمه به سمت صدابرگشتن
×_جیمین
جیمین یواش ازبغل مرد پایین اومدوباوجوددردپهلوش سمت جیهوپ رفت، اسلحه ای که دست جیهوپ بود وطرف قلب خودش نشونه گرفت
_داری چیکارمیکنی؟
+بزن...لطفا...بهم...شلیک کن
×جیمین نه
تهیونگ فریادزد
جیهوپ سعی میکرد اسلحه روازدست جیمین بیرون بکشه
€ولش کن
تهکوک هردوبه سمت جیمین دوییدن
+فقط...بهم شلیک کن
€گفتم ولش کن
همینطورکه باهم سراسلحه بحث میکردن صدای گلوله توکل عمارت پخش شد ،تهکوک سرجاخشکشون زد وجیمین روی زمین افتاد
تهیونگ بادیدن اون صحنه فقط یه کلمه گفت
×هیونگ....







پارت14
🥰🥰🥰
به نظرتون کی تیرخورد؟
🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸🕸

The mistressWhere stories live. Discover now