توی جنگل به طرف صدا میرفت، درخت های بلند رو یکی یکی رد میکرد. صدای کلاغ ها سکوت جنگل رو به هم میزد و مه اجازه نمیداد ماهی کوچولو جلوی پاش رو ببینه، همه ی اینها دست توی دست هم گذاشتن که فضای جنگل رو برای شاهزاده آتلانتیس ترسناک کنن.پاهاش درد میکردن ولی انگار نیرویی بهشون اجازه ی ایستادن رو نمیداد صورتش قرمز شده بود، میتونست مزه خون و بوی آهن رو از توی دهنش احساس کنه انگار که تمام مویرگ های توی ریه هاش پاره شده بودن، هر چه به صدا نزدیک تر میشد سرعتش هم زیاد تر میشد تاجایی که با شدت به تنه ی درختی برخورد کرد.
دستش رو روی پیشونیش گذاشت تا مطمعن بشه زخمی نشده و وقتی از زخمی نشدنش مطمعن شد سرش رو بالا برد، درختی ندید ولی بجاش یک گرگینه درشت هیکل رو دید.
+من ...من معذرت میخوام.
گرگینه جلو رفت و جونگین برگشت تا از گرگینه دور بشه ولی با چیزی که دید سر جاش وایساد دو گرگینه و یک خوناشام با چشمهای براق بهش زل زده بودن، توی دل به بدشانسی خودش لعنت کرد.
+ببخشید من ....باید برم.
یکی از گرگینه ها نیشخندی زد.
:گم شدی پری کوچولو؟
خوناشام مستانه خندید.
:پسر مثل اینکه این سوته واقعا کار میکنه!
گرگینه ای که باهاش برخورد کرده بود از پشت گرفتش.
+ولم کن ولم کن خواهش میکنم.
بخاطر ترس اشک توی چشماش جمع شد.
خوناشام انگشتش رو تکون داد.:نچ نچ پسرای خوب گریه زاری نمیکنن که.
جونگین دوباره تقلا کرد.
+کمک کمکککک!!!عاجزانه داد میزد به امید اینکه کسی به کمکش بیاد و همزمان با خودش میگفت کاش هیچ وقت از سهون دور نمیشدم.
صدای خنده چهار نفر به گوشش میرسید بعد از طی کردن مسیر طولانی بهشون رسید بود یک گرگینه دستش رو زیر پیراهن جونگین برده بود جونگین هم تقلا میکرد و سه نفر دیگه انگار برای مهمونی آماده میشدن.
:هی یکی دیگه هم اومد!
خوناشام اخم کرد.
:اون یه شیطانه.....برو رد کارت مزاحمی.
جونگین با التماس بهش نگاه کرد.+سهون.
یکی از گرگینه ها با تمسخر گفت.
:اون یه بچس ولش کنین فعلا کار مهمتری داریم.
اگه جای جونگین یه نفر دیگه توی این موقعیت قرار میگرفت سهون بدون توجه بهش رد میشد ولی این جونگین بود! شاهزاده ی آتلانتیس اگه یه مو از سرش کم بشد قبل از اینکه حتی بتونه به تحقیر های پدرش گوش کنه به دست کریس وو سلاخی میشد و حتی ممکن بود بعد از مرگش امپراطوری لویاتان هل رو روی سر پدرش خراب کنه! به هر حال جونگین نوه ی ریچارد اوسین هم بود.
ESTÁS LEYENDO
last sin of lust
Fantasíaنام : آخرین گناه شهوت کاپل ها : سکای ، چانبک ژانر : فانتزی ، رمنس ، اسمات ، امپرگ نویسنده : Leon خلاصه: همه با دیدن نوزادی لبخند میزنند و برای به آغوش کشیدن آن نوزاد دستهایشان را باز میکنند. ولی اوضاع برای نوزاد حرومزاده ای که پیشگو سرنوشت تاریک...