3

262 67 29
                                    

سه ماه از آخرین باری که جونگین رو دید میگذشت، و حالا همراه چانیول داخل بازار قدم میزدن و از کنار مغازه های چوبی میگذشتن، بدون توجه به دخترایی که با چشم های هیزشون درحال قورت دادنشون بودن یا کسایی که با ترس از خشم شاهزاده و فرمانده کل با فاصله زیاد از کنارشون رد میشدن.

_چان.

چانیول نگاهش رو از مغازه ای که گوشت خشک شده میفروخت گرفت و دوباره مشغول خوردن مارشمالوهای اب شده روی شکلات خرگوشی شد.

سهون نگاهش رو به خوراکی که به نظر‌ خودش جزو اشغال ها بود داد، البته که سهون هر چیزی که به دست الف ها درست میشد رو اشغال حساب میکرد و این تنفرش به الف ها اصلا و به هیچ وج مربوط به رابطه بین چانیول و بکهیون نبود و شاهزاده اصلا به الف کوتوله ای که دوستی که مثل برادرشه رو ازش دزدیده حسودی نمیکرد و هیچ وقت از اینکه از مقام اولین به دومین فرد مورد علاقه چانیول تنزل پیدا کرد عصبانی نیست.

*هوم.

_زبون نداری؟

چان خوراکیش رو از دهنش فاصله داد.
*دارم عشقم ولی فعلا مشغوله.

سهون سرش رو با تاسف تکون داد.

_بنظرت من قبلا جونگین رو جایی ندیدم؟

*هوووموم.

_متاسفانه من این زبونت رو بلد نیستم پس میشه اون کوفتی رو از دهنت فاصله بدی؟؟

چانیول کاری که سهون گفت رو کرد.
_خب حالا جواب بده؟

*هوووموم.

سهون پوکر به چانیولی که داشت با چشماش کون دختر از همه جا بی خبری که در حال خرید بود رو سوراخ میکرد نگاش کرد.

_قورتش بده.

بعد از قورت دادن محتویات داخل دهنش به سهون زل زد.
_چان یه سوال ازت پرسیدم.

چانیول اول ایستاد و بعد طوری به فکر فرو رفت که انگار جوابی که قراره بده روی طول عمرش تاثیر خیلی زیادی میزاره و در آخر بعد از یک دقیقه زل زدن به چشم های سبز سهون دهنش رو باز کرد تا جواب بده‌.

*هوووموم.

سهون دستش رو سریع بالا آورد تا موهای چانیول رو بکنه که چان زودتر جنبید و ازش فاصله گرفت.

*هی هی اروم باش چقدر بی جنبه شدی.

سهون حرصی غرید.

_چان جواب!

*نمیدونم

شاهزاده دندوناش رو روی هم فشار داد.

_این همه منو حرص دادی که بگی نمیدونم؟

چانیول نیشش باز شد.

*همیشه تو بقیه رو اذیت میکنی حالا نوبت منه که.........لعنتی!

last sin of lustWhere stories live. Discover now