سومین باری که لویی در خونهی هری رو زد، بازم بخاطر بستهای بود که اشتباهی در خونهی لویی گذاشته بودن، ولی مال هری بود، اما هری اینبار خوشحال شد چون لویی ساعت 6 صبح نیومده بود سراغش.
این بار ظهر بود و هری داشت برای فصل بهار خونه رو گردگیری میکرد، 1975 پخش میشد و همونجور که خونش رو تمیز میکرد برای سوکی "گرلز" رو میخوند، سوکی پنجههاشو لیس میزد و اونارو به کاناپه میمالید، عالی شد، حالا کلی مو به مبل چسبیده بود که هری بازم باید تمیزشون میکرد.
جاروبرقی رو خاموش کرد و رفت تا جواب کسی که پشت دره رو بده، در واقع میدونست لوییه، پس درو باز کرد و با کلافگی گفت:
"نمیشه فقط بسته رو بزاری پشت در خونم و بری، بجای اینکه هربار در بزنی؟"
"نوپ"
پ اخر رو با تاکید گفت، لبخند مغرورانهای زد و بستهی توی دستش رو بالا اورد.
"انگار یکی اینجا کینکی تر از اونیه که باید ..."
هری ابروهاشو از سر گیجی توهم داد.
"منظورت چی_ اوه..."
هری یکدفعه صورتش قرمز شد و باعث شد لویی بلند زیر خنده بزنه، حتی فکرشم نمیکرد بستهش انقدر زود برسه، یه اسباب بازی سفارش داده بود، چیزی که وقتی با مادرش زندگی میکرد هیچوقت نمیتونست بگیره، فکر میکرد اونا خودشون میان دم در خونه و مستقیم تحویل فرد میدنش، اما انگار اشتباه میکرد، سریع جعبه رو از دست لویی گرفت و سعی کرد سرخی گونههاشو از بین ببره، چون فاک، این خیلی خجالت اور بود.
"فکر کنم تنها زندگی کردن و حسابی خودکفات کرده نه؟"
دستشو روی شونه هری زد و با مسخرگی گفت، باعث شد پسر با ناله اعتراض کنه :
"خفه شو و دست از باز کردن بستههای من بردار."
لویی فقط شونههاشو بالا انداخت.
"گفتم که باید مطمئن بشم مال من نیستن."
"فقط دست از سرم بردار."
هری غر زد و یک قدم عقب رفت تا فقط در خونه رو ببنده، لویی هم راهشو کشید اما همونجور که از هری دور میشد بلند بلند ادامه داد.
"امیدوارم بهت خوش بگذره و فقط مراقب خودت باش، یادت نره لوب استفاده_"
"تمومش کن!!!"
بلند نالید و در کمال تعجب لویی دیگه ادامه نداد، فقط بلند خندید، هری یجورایی تعجب کرده بود، یعنی اونا الان واقعا... باهم دیگه بحث نکردن؟
خب، تکنیکی اره، اونا واقعا بحث نکردن ...
اما لویی یه احمقه که دلش میخواد مدام بستههای هری رو باز کنه و ببینه اونا چین، و الان لویی کسیه که میدونه اون قراره خودشو با دیلدوی صورتی بفاک بده و هری حسابی جلوش خجالت کشیده بود، عالیه، لویی عمرا قرار نیست این یکیو ول کنه.
YOU ARE READING
ROMEO | L.S
Fanfiction🐈⬛ COMPLETED هری یه پسر شیرینه و شهر جدیدی که بهش نقل مکان میکنه باعث میشه گربهی عزیزش حامله بشه، چند تا کینک مخفی داره، از همسایه بی ادبش منتفره و روحیهی کله شقش اونو به سمت کلی دراما میکشونه. 🐈⬛ SMUT, LOUIS TOP 🐈⬛ PERSIAN TRANSLATION