و این صبح روز بعد بود که همه چیز تصمیم گرفت به شکل دیوونه کنندهای پیش بره.
چونکه؛ باشه؛ هری کاملا فراموش کرده بود که یه گربهی حامله و البته امادهی زایمان داره.
پس این چندان برای اون پسرا خوشایند نبود وقتی صبح با صدای یه نالهی غریبه از خواب بیدار شدن.
هری با کلافگی ناله کرد و سرش رو تو سینهی برهنهی لویی فرو برد :
"برو ساکتش کن."با یه صدای خواب الود غر غر کرد، لویی خمیازهای کشید، سرش رو داخل موهای هری فرو برد و دستهاشو دورش محکم کرد.
"نمیدونم چیه، باید صدای سوکی باشه."
اولش هری فقط سرش رو تکون داد.
اون جاش بین بازوهای لویی گرم و راحت بود.
اما بعد نفسش برای یک لحظه قطع شد و سینش تیر کشید، چشمهاش گرد شدن.موهاش عرق کرده و بهم ریخته بودن، اما با عصبانیت روی تخت حرکت کرد، لویی میخواست بپرسه حالش خوبه یا نه، اما اون بدن لخت جلوی چشمهاش، تقریبا کل حواسشو پرت میکرد، اما بعد به سرعت ازش پرسید :
"چی شده لاو؟ حالت خوبه؟"
هری به سرعت به سمت در رفت، اما مجبور شد لنگ بزنه و با درد ناله کنه :
"شت، تو محکم بفاکم دادی."
"خودت خواستی." لویی با بی حوصلگی جواب داد و بلند شد تا اونم لباسهاشو مثل هری بپوشه.
هری چشمهاشو چرخوند و جوابش رو داد : "سوکی حاملهست، و من کاملا یادم رفته بود، فاک، اون ممکنه همین الان به دنیاشون بیاره و من از دستش بدم، باید بریم، زودباش."
این واقعیت که اون حالا بخاطر تولد کیتنها فقط هیجان زده بود، تغییر خیلی خوبی بود، هری اولش ناامید بود، ولی نه بخاطر کیتنها، فقط بخاطر اینکه خرجش زیاد بود و کلی کار داشت.
به هر حال، به محض اینکه به طبقه پایین رفت و سوکی رو دید که به سمت تودهای از پتو میره خودش رو شوک زده پیدا کرد، چون زندگی زیبا بود، و حالا هری اینجا بود و میتونست شاهد بدنیا اومدن و شروع شدن چندتا زندگی جدید باشه.
"جیزز فاکینگ کرایس، قسم میخورم این خونه باید درست بش_" هری وسط حرفش پرید توی بغلش و لویی اخمی کرد، برگشت و سوکی رو دید که بین پتوهای گرمش دراز کشیده و داره خودشو لیس میزنه، البته که این میتونست فقط بخاطر تمیز کردن خودش باشه، اما اونا میدونستن که این کارش برای کیتنهاشه، تا یجورایی بهشون کمک کنه.
هری و لویی هر دوشون سریع به سمتش رفتن، لویی روی یه صندلی نشست و هری رو روی پای خودش نشوند، هرچند که کوچیکتر بود.
هری دستهاشو دور گردن لویی گذاشت و خودش رو بهش چسبوند، هر دوشون بخاطر سردی هوا یکم سردشون بود.
YOU ARE READING
ROMEO | L.S
Fanfiction🐈⬛ COMPLETED هری یه پسر شیرینه و شهر جدیدی که بهش نقل مکان میکنه باعث میشه گربهی عزیزش حامله بشه، چند تا کینک مخفی داره، از همسایه بی ادبش منتفره و روحیهی کله شقش اونو به سمت کلی دراما میکشونه. 🐈⬛ SMUT, LOUIS TOP 🐈⬛ PERSIAN TRANSLATION