»11«

463 78 22
                                    

ناناحتم ولی سلام
چخبرا و این حرفا
این پارت مورد پسندم نشد ಥ⌣ಥ

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

-خوش اومدین قربان لطفا از این طرف

پیشخدمتی که برای نشون دادن مسیر به سمتش اومد اونو به ورودی برجی که روش فرود اومده بودن راهنمایی کرد

به کمک کسی از جت پیاده شد و عینک دودیشو به ارومی از چشمش برداشت و به یقش اویزون کرد

لویی:مطمعنن پدرم بهتون اطلاع دادن که این چمدون ها به کدوم خونه حمل میشن نه؟

-بله قربان ایشون ازمون خواستن لوازم های شمارو به....

لویی:نیاز به توضیح نیست اطلاعاتو بهم ایمیل کنید.

بر خلاف لس انجلس اینجا درصد افرادی که میشناختنش زیاد بود و بیشتر اوقات بخاطر کار میومد. پس حفظ ظاهر تو این شهر خیلی اهمیت داشت ، باید نشون میداد که یه تامیلسونه بزرگه و باید با احترام باهاش برخورد کنن.

به جلوی در رسیدن مردی که با کت و شلوار رسمی  اونجا منتظر بود سوئیچی رو دو دستی به سمتش گرفت.

-قربان شولت کاماروی مشکی رنگی که براتون اماده شده توی پارکینگ شماره 4 پارک شده.

لویی سوئیچو از دستش برداشت و وارد شد.

لویی:خوبه.
.
.
.
سوار ماشین شد بعد از تنظیم کردن گوشیش روی اسپیکر ماشین و استارت، تماسو وصل کرد.

لویی:سلام بابا بابت ماشین و حمل چمدونام ممنون

-سلام پسرم میدونی که اینا چیزی نیستن و بارها بهت گفتم برای این چیزای کوچیک تشکر نکن.

لویی:به هر حال . و اینکه برگه هارو برسی کردم و متوجه شدم اونایی که باید امضا بشن علاوه بر امضا نیازه که تک تک مجتمعات و شرکت های درحال تاسیس بازید و کنترل بشن در کل، کار یچیزی بیشتر از امضاست.

-اوه!خوبه که به همه اینا توجه کردی ،متوجه همشون هستم. فعلا نمیخوام زیاد بار رو دوشت بزارم بخاطر همین تو فقط باید برگه هارو امضا کنی من حتما یکیو استخدام میکنم تا حواسش به بقیه کارا باشه

لویی:پس در این صورت اینبار کارم کمتر از سه چهار ماه طول میکشه‌!!

-اره حتی کمتر از یک ماهم میتونه باشه

لویی:ولی احتمالا من دوسه ماه بمونم‌

-چرا پسرم اتفاقی افتاده!؟

لویی:نه بهت که گفته بودم یه دوستی دارم هرسال میام دیدنش ...

-اووه! اون پسر جذابههه... میدونی که من شمارو باهم شیپ میکنم..

لویی:بابااااا

-باشه باشه اصلا هر چقدر میخوای بمون الانم کلی کار دارم باید برم دیگه خدافظ هاهاها

I wanna be your slave [L.S][Z.M]Where stories live. Discover now