»7«

535 94 26
                                    

خب سیلااممم به همتون
راستش فکر نمیکردم این فن فیک اینهمه ریدر داشته باشه و واقعا خوشحالم بخاطرش
ممنونم که ایگنورم نکردین
لطفا ووت و کامنت بدین و اینکه نظر یا ایده ای راجب شخصیتا و کلا محیط و اتفاقات دارین بهم بگین حتما ازشون استفاده میکنم

٭٭٭٭٭٭٭٭٭

هری:لیام حواست به زین باشه. زیادی مسته....

تا به خودش بیاد اونا رفته بودن و حالا یه پسر مست گیج از خواب و لیامی که هر لحظه گرمای نتش بیشتر میشد
چیکار باید میکرد!!!!

برای چند لحظه از همونجا به زین خیره شد. از اونجایی که هیچ حرکتی نمیکرد و سرش روی  پیشخوان گذاشته بود و دستش از دور لیوان الکل به پایین سر خورده بود حدص زد که احتمالا خوابه...

اما چیکار باید میکرد؟ با این وضع حتی امکان نداشت بتونه راه بره چه برسه به حرف زدن.

بعد از دقایقی کلنجار رفتن با افکارش صدای بارمن توجهشو جلب کرد .

_بهتره جمعش کنی ببری تا چند ساعت این بخش بار میبندیم. میتونی یه اتاق بگیری و صبح از اونجا بری...

لیام نگاهی به پسر و بعد به زین انداخت . اگه به یکی از اتاقا میبرد احتمالا بهتر بود ، خودشم میرفت خونش و هیچ اتفاقی نمی افتاد....روبه بارمن کرد.

لیام: یه اتاق بدین بهم لطفا

پسر به جایی که کلیدای اتاقا اویزون بود اشاره کرد.

_از اونجا کلید یکیشو بردار.

اینبار اشاره ای به پله ها کرد.

_اتاقا از اون طرفن خودت که میدونی..

لیام سری تکون داد و خودشو به زین نزدیکتر کرد ، دستی به شونش زد تا شاید بیدار باشه اما دریغ از یک حرکت.

اینبار محکمتر تکونش داد تا بیدار شه اما فقط صدای نا مفهومی از خودش دراورد.

پوف کلافه ای کشید ،باید بلندش میکرد.
دستشو زیر بازوی پسر انداخت و اروم بلندش کرد و غرغرای نامفهومشو نادیده گرفت.

بدنش بقدری داغ کرده بود که همین الان و همینجا میتونست بخوابونتش رو پیشخوان و....

نه نه نههه اینا افکار مریض لیام نیست ،فقط یه لحظه از ذهنش گذشت.
دستی به صورتش کشید .دستشو زسر بازوی زین جا به جا کرد وبه سمت کلید ها رفت.

فقط یه کلید مونده بود ، دستشو سمتش بلند کرد اما...
فقط تو یه چشم به هم زدن ی زوج با صدای خنده های بلند و مسخره قاپیدنش و از پله ها بالا رفتن.
نگاهش دنبال اونا رفت و با فوش های زیر لبی تمام وجودشونو زیرو رو کرد.

I wanna be your slave [L.S][Z.M]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon