اهممم خب ادامش😐
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
درو پشت سرش کوبید و بهش تکیه زد و به صدای قدمای اریانا که دور تر میشد گوش داد
نگاهشو پایین انداخت و به برجستگی که داشت شلوارشو پاره میکرد داد و پوف کلافه ای کشید
موهاشو به عقب داد دستشو اروم به پیشونیش کوبید قدماشو به سمت میزش برد و خودشو رو صندلی انداخت و دوباره موهاشو به عقب حالت داد
سرشو رو میز گذاشت ، مشتای ارومشو به میز کوبید
بعد چند ثانیه سرشو بلند کرد و دستاشو برد زیر چونش ،بدون اینکه نگاهی به چهره متعجب لیام بندازه گفتهری:همین جوری میخوای برو بر به من زل بزنی!؟
لیام:اون....اون.یعنی تو..
هری:اره من دوباره تحریک شدم
لیام:ولی...ولی اینهمه وقت تو میگفتی که... یعنی اخه
هری:اره. اره گفتم،گفتم هیچ کس نمیتونه انجامش بده میدونم.
لیام:پس الان!...چی شد که...منظورم اینه که...دختر نبود!..
بازم اون چشم ابی بود نع؟!
و ت....هری برای بار هزارم جملشو قطع کرد و اینبار نگاهشو به لیام داد و گفت
هری:اره دختر نبود ،لعنتی، پسر بود. همون لویی چشم تیله ای لعنتییی چرا اون .... چرا فقط اوننن
جمله اخرشو با مشت محکمی که رو میز فرود اورد گفت و نگاهشو از لیام گرفت و به سمت دری که توش سرویس و کابین دوش بود رفت
جلوی در ایستاد و ختاب به لیام گفتهری:و تو بازم راجب گی بودن و هر کوفت دیگه زر نمیزنی وگرنه با مشت میزنم تو دهنت
وارد کابین دوش شد و نفس عمیقی کشید .این درست نبود ، نباید باز اینطور میشد. خودش میدونست که به دخترا علاقه ای نداره... اما لویی!؟...چرا اون!
دستی به صورتش کشیدهری:من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.
شیر اب باز کرد قدمی جلو گذاشت و زیر اب سردی که از دوش میریخت ایستاد و نگاهشو به پایین تنش دوخت .
باید مشکلشو حل میکرد ، اون پسره اگه با هر بار برخوردش قراره این بلا رو سرش بیاره قطعا هری دیوونه میشدی دستشو تکیه دیوار کرد و دست دیگشو به پایین تنش رسوند ، دستشو دور دیک سفت شدش که کمی هم درد داشت گذاشت و حرکات درستشو شروع کرد
فقط برای لحظه ای تصور چهره زیبای لویی برای اینکه با عاح خفه ای که از بین لبای بستش خارج بشه کافی بود .
دستشو رها کرد و پوف کلافه ای کشید ، نگاهی از اینه به خودش انداخت . واقعا به این روز افتاده بود! کسی که هر دختری براش بال بال میزنه و حاضر بود خودشو تمام کمال در اختیار این مرد بزاره ، امروز با تصور ی پسر خودشو تو حموم شرکتش خالی کرده بود!!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
I wanna be your slave [L.S][Z.M]
Hayran Kurguچشم های جنگلی... :هر لحظه ازم دور میشدی ولی فهمیدن اینکه نمیخوای جایی بری اونقدرا هم سخت نبود بیب. میتونم همه چیزی که تمام مدت با چشمات ازم میخواستیو بهت بدم کیتن فقط بخوا و به زبون بیارش : fuck me daddy