»5«

573 94 7
                                    

اهم های نمیدونم چی بگم 😐


هری:اون....اون همون...یعنی همون لوییه دیگه نه!؟!؟!؟!

در حالی که هنوز نگاهش به رو به روش بود پرسید و به پیشخوان مشکی پشتش تکیه داد . لیام لبخند با نمکی زد ، برای لحظه ای نگاهشو از هری گرفت تا به لویی نگاه کنه اما اینبار
خودش با دیدن پسر مو مشکی که خودشو کنار لویی مشغول به رقص کرده بود خشکش زد.
دقتشو بیشتر کرد ، اشنا بود....خیلی اشنا، انگار که بارها دیده بودتش.... ولی غیر ممکن بود این زیبایی از چشماش دور مونده باشه...اون...اون زیادی زیبا بود...خماری که حتی از این فاصله هم از چشماش دیده میشد باعث شد لیام گرمایی رو تویی وجودش احساس کنه ، اما وقتی نگاه خیره و شهوتی اون پسر روش ثابت موند نفسش توی سینش حبص شد .

داغی درونش مثل اتشفشان نزدیک به فوران شده بود حتی یادش نبود اخرین بار کی همچین احساسی داشته
از روی صندلی بلند شد انگار که هیچ کنترلی رو حرکاتش نداشته باشه قدماشو به سمت جمعیت تند کرد، صدای هری که اسمش صدا میزد رسما نادیده گرفت و سرعتشو بیشتر کرد

وارد جمعیت شد و بدون توجه، به همه اطرافیانش تنه زد و خودشو به پاهای اون پسر رسوند
قدش بلند بود اما اونا روی سنی ایستاده بودن که باعث میشد قد لیام فقط تا مچ پای اون پسر باشه.
دستشو برای لمس کردنش جلو برد اما صدای لویی متوقفش کرد . با صدای بلند و کشداری گفت

لویی:هیییی مرد بهش دست بزن تا استخوناتو خورد کنم

زین که با اخم کمرنگی انگار تو جمعیت دنبال کسی میگشت با شنیدن صدای لویی به پایین نگاه کرد ابروشو بالا انداخت و لبخند بزرگی زد
روی زانوهاش خم شد و اینبار خنده کشداری از مستی زد و نوک انگشت اشارشو به بینی لیام زد

زین:اوه...پس اینجااییی

اخر جملش خندید و گردنشو کمی به عقب خم کرد و اروم بلند شد

اما صداش بقدری بلند نبود که به‍ گوش لیام برسه اما اون لبخوانی کرد و لبخند کمرنگی زد

زین دستشو به سمتش دراز کرد و ادامه داد

زین:هی پسر جذاب یالا بیا بالا برقصیم

لیام که از حرکات زین شوکه شده بود و اصلا انتظارشو نداشت بعد از لحظه ای لبخندی زد و دستشو به سمت زین گرفت
اما به جای اینکه اجازه بده اون بکشتش بالا، دستشو کشید و باعث شد زین توی بغلش فرود بیاد.
زین که کمی شکه شده بود ، برای لحظه ای بی حرکت موند ،نگاهشو به لیام داد و اخماشو تو هم کشید

زین:هی حقه جالبی بود،اما...

چشاش به بازوهای خوش تراش لیام که از زیر پارچه پیرهنشم معلوم بود افتاد و پنهان کردن ذوقش تقریبا غیر ممکن بود و در ادامش لبخند کشدارش

I wanna be your slave [L.S][Z.M]Onde histórias criam vida. Descubra agora