I wanna be your slave [L.S][Z.M]

»14«

یتیتثثنثنین هاااییی گاایز مهلا فوکینگ  ایز کامینگ

این پارت یکم اسماتی شد لطفا بعد ازاینکه چشماتونو بستید بخونیدش

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

لیام :خب اینم اطلاعات

هری :لی دستم بنده بخونش

درحالی که چند تا لباس گذاشته بود بغلش و دونه دونه تاشون میکرد و میگذاشت تو ساکش گفت و رفت سراغ لباسای بعدی

لیام :اوکی... این گالری تو انگلستان، شهر لندن خیابان بیکره [ baker street]
خب هنوز نزدیک به یک ماه تا برگزاری نمایشگاه جدیدش مونده و گفته شده از چند تا مدل و سبک های پرتره و فاین ارت بکار برده شده یعنی میشه فهمید که اونجا پره عکسای لوییه ...

با شیطنت گفت اما وقتی نگاه خیره و اخم کمرنگ هریو دید بعد از سرفه  کوتاهی ادامه داد

لیام :اهممم و راجبه صاحب و مدیریت گالری .. الوارو ریکولدرا .. نزدیک به چهار سال تخت مدیریت اونه و خودشم عکاس حرفه ای و مدله
...
علاوه بر همه اینا چیزی که متوجهش شدم اینه که هیچ دلیلی نیست که لویی بره اونجا یعنی بخواد مدل بشه

هری :چرا یه دلیلی میتونه داشته باشه که امیدوارم درست نباشه

زیپ ساکشو بست ، تیشرتشو با پیرهن طرحدارش عوض کرد درحالی که داشت دکمه هاشو میبست روی تخت نشست.

لیام :چی؟!

هری :با صاحب گالری رابطه ای داشته باشه... یا هم قراردادی داشته باشه

لیان گوششیو قفل کرد و توی جیبش گذاشت و دستی به موهاش کشید.

لیام :اره منطقیه ولی نمیشه مطمعن شد.

هری :هرچی میرم اونجا سرو تهشو درمیارم بیخودی این همه مدت وقت طلف کردم 

بعد تموم شدن حرفش ساکشو گرفت دستش و راه افتاد و لیام هم دنبالش

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

- لویی !چرا بهم نگفتی میخوای مدل بشی ؟! خداقل به اطلاعی بهم میدادی چرا باید رسانه ها و اخبار از پسرم با خبر بشم؟!

لویی :آاا معذرت میخوام بابا همه چی یهویی شد ، یادم رفت بهت بگم... شرمنده

- پس بخاطر همین موندی اونجا تا برای آلوارو مدل شییی
با لحن کیوت و کشداری گفت و خندید لویی نفس کلافه ای کشید و انگشت شست و اشارشو به چشماش فشرد ...باید این موضوع حل میشد و چه بهتر مشید اگه زودتر اتفاق میوفتاد.

لویی :بابا.

- هوم؟!

لویی :ببین الوارو فقط دوست منه و من واقعا ازش خوشم نمیاد و بهت اطمینان میدم که هیچ حس و علاقه ای بین ما نیست . میدونم دوست داری با یکی باشم و به قول خودت لذت جونیو بچشم ولی اون فقط دوستمه و من ...من از یکی دیگه خوشم میاد ...نپرس کیه چون جوابی بهش نمیدم