نزدیک ظهر بود
یونگی که خیلی خسته بود از در تیره رنگ وارد اتاق شد جیمین رو تخت نشسته بود و داشت با گوشیش کار میکرد به محض نشستنش رو تخت گوشی جیمین و کشید و گفت: ظهر بخیر لاوجیمین خودش و پرت کرد تا گوشیش و بگیره اما تو بغل یونگی افتاد
با حرص پاش و گاز گرفت و یونگی خندید و همسرش و بغل کرد
جیمین و در حالی که دست و پا میزد تا گوشیش و بگیره رو تخت انداخت و گفت: کجا به این زودی
جیمین با چشمای خوشگلش که مثل همیشه با یکم اکلیل یاسی آرایش شده بود به یونگی نگاه کرد و گفت: گوشیم بده جناب مین
یونگی کمرش و محکم تر گرفت و رو بدنش خیمه زد و گفت: الان مال منی جناب فرمانده
جیمین چشماش و ریز کرد و گفت: چیزی شده؟
یونگی شونه و جیمین و که از لباس سفید رنگش بیرون افتاده بود بوسید و گفت: نه فقط خیلی خستم
جیمین لباش و آویزون کرد و گفت: تو کل دیشب بیدار بودی الان میخوای بخوابی تا سه ساعت دیگه که جواب آزمایشگاه برسه ...... مریض میشی یونگی
یونگی سرش و پایین برد و لبای براق همسرش و بوسید و گفت: من خوبم عشقم امروز .....
جیمین با ناراحتی یونگی کنار زد و پشت بهش نشست و پاهای لختش و از تخت آویزون کرد
یونگی لبخندی به همسر حساسش زد و از پشت بغلش کرد و گفت: عزیزم .... جیمینم
جیمین سرش و پایین انداخت و گفت: من ... من فقط نمیخوام اتفاقی برات بیوفته
یونگی با لبخندی که از رو لبش نمی رفت گردن پسر و بوسید و گفت: میدونم عشقم ..... امروز زود تر میام تا با هم وقت بگذرونیم
جیمین سرش و چرخوند تا چهره خسته همسرش و ببینه لباش و به آرومی بوسید و گفت: بیا بخوابیم
یونگی سرش و تکون داد و بدون در آوردن لباس های بیرونش رو تخت دراز کشید چند ثانیه بعد یونگی تو بغل همسرش به خواب عمیقی رفته بود
جیمین موهای مشکی مرد و نوازش کرد و گفت: عاشقتم آدمیزاد من
🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪🟪
VOCÊ ESTÁ LENDO
kookv violet planet [ Completed ]
Fanficسیاره بنفش🍸 زوج : کوکوی یونمین ژانر: تخیلی عاشقانه امپرگ سیاره وایولت سیاره ای خارج از منظومه شمسی جایی که تا به حال کسی ندیده پادشاهی که به یه انسان دل داده