part 8

3.1K 650 127
                                    


وی تو حمومی که جونگ کوک براش درست کرده بود نشسته بود

هوای خوبی بود و میشد صدای آواز پرنده ها رو شنید وی لبخند زیبایی به لب داشت و مشغول تماشای کوک بود

چند تا خرگوش و سنجاب بازیگوش داشتن گوشه باغ بازی می‌کردم که که کاملا توجه وی و جلب کرده بودن

جونگ کوک لبه حوض پشت وی نشست

اخم غلیظی بین ابرو هاش نشسته بود حس عذاب وجدان رهاش نمی‌کرد و ار طرف دیگه از دست خودش عصبانی شده بود

وقتی به بدن خوش تراش و خوش رنگ مرد جلوش که اون و شبیه الهه ها میکرد نگاه میکرد میتونست داغ شدن پایین تنش و حس کنه

بدترین موقع ممکن بود

اون باید از وی مراقبت می‌کرد و .....

هوفی کشید و آب گرم و رو کمرش ریخت

میخواست رو پوستش دست بکشه اما می ترسید به پوست حساسش اسیب بزنه

وی نیم نگاهی بهش کرد و گفت: خودم ..

جونگ کوک با صدای آرومی گفت: خودم انجامش میدم

جونگ کوک اون روز عجیب رفتار میکرد جوری که وی میتونست بگه به راحتی ضربان قلبش و کند می‌کنه

پاهاش و بیشتر تو خودش جمع کرد تا از خجالتی که داشت کم کنه اما وقتی جونگ کوک بهش نزدیک میشد تا گردنش و بشوره و نفس هاش به پوستش میخورد تمام تنش لرز خفیفی میکرد

لبش و گاز گرفت و منتظر موند تا کار جونگ کوک تموم شه

کوک موهای ته رو از روی گوشش کنار زد و با دقت زیر گوشش و شست نگاهش مدام رو بدن لخت مرد می چرخید و به بدن هورنی لعنتیش التماس میکرد تا ابروش و نبره

چند دقیقه بعد پروژه حموم وی تموم شد هر دو برای یه لحظه هنگ کردن

جونگ کوک برای اینکه ته رو معذب نکنه از جاش بلند شد و گفت: من میرم اونجایی که وسایل هست الان برمی‌گردم

وی بعد از اینکه دید جونگ کوک وارد اون اتاق انباری مانند شده نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد با حوله ای که پری ها براش آورده بودن بدنش و خشک کرد و لباس راحتی و پوشید به سمت اتاقکی رفت که جونگ کوک توش بود یه قدم مونده بود به اتاقک برسه که صدای جونگ کوک و شنید: لعنت بهت آبروم و بردی اگه بفهمه اینجوری دیدمش شق کردم حتما من و پرت می‌کنه بیرون تا اون دانشمند های روانی من و بخورن ...... خدایا این خیلی ترسناکه

وی لبش و محکم گاز گرفت و سعی کرد خودش و آروم کنه

تو حس های عجیبی گیر کرده بود

خجالت

خنده

کنجکاوی

فکر اینکه جونگ کوک با لخت دیدنش شق شده باعث میشه لبخند زیبایی به لبش بیاد و قلب دیوانش جسورانه به سینش بکوبه

kookv violet planet [ Completed ]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant