هوا عجیب بود
خنک
تازه
و دلنشینتا به حال تو زمین هوایی به این بی نقصی ندیده بود و حس نکرده بود
انتهای پلی وایساده بود که به جز خودش کسی روش نبود
اینجا چیکار میکرد
دست تقدیر چرا اون و به اینجا آورده بود
یعنی بعد تمام سختی هایی که پشت سر گذاشته بود اینجا براش بهشت بود؟
بعد رفتن مادرش
مرگ پدرش
خیانت عشقش
شاید اینجا براش بهشت بود
چرخید تا پشت سرش و نگاه کنه
وی با لباس ساده ای که به تن داشت مشغول حرف زدن با مردی بود که نوشیدنی های براقی تو دستش داشت
لبخندی که رو لباش بود از تمام دقایقی که خورشید و حس کرده بود درخشان تر بود
اون مرد امید بود
خودش به تنهایی فوق العاده بود
وی بعد از گرفتن نوشیدنی ها به سمت کوک اومد
وقتی بهش رسید گفت: اینجا رو دوست داری؟
جونگ کوک نوشیدنی خوش عطر و ازش گرفت و گفت: الکل داره؟
وی سرش و تکون داد و گفت: هوم یکم داره
جونگ کوک به منظره فوق العاده روبروش خیره شد و یک آن تصویر جلوی چشماش ترسوندش
وی دستش و پشت کمرش گذاشت و گفت: کاری ندارن
کوک به چهره مرد نگاه کرد
ESTÁS LEYENDO
kookv violet planet [ Completed ]
Fanficسیاره بنفش🍸 زوج : کوکوی یونمین ژانر: تخیلی عاشقانه امپرگ سیاره وایولت سیاره ای خارج از منظومه شمسی جایی که تا به حال کسی ندیده پادشاهی که به یه انسان دل داده